عوامل تعیین کننده موفقیت کارآفرینی
عوامل تعیین کننده موفقیت کارآفرینی – ایران ترجمه – Irantarjomeh
مقالات ترجمه شده آماده گروه مدیریت – بازرگانی
مقالات ترجمه شده آماده کل گروه های دانشگاهی
مقالات رایگان
قیمت
قیمت این مقاله: 48000 تومان (ایران ترجمه - Irantarjomeh)
توضیح
بخش زیادی از این مقاله بصورت رایگان ذیلا قابل مطالعه می باشد.
عوامل تعیین کننده موفقیت کارآفرینی
شماره | ۴۶ |
کد مقاله | MNG46 |
مترجم | گروه مترجمین ایران ترجمه – irantarjomeh |
نام فارسی | عوامل تعیین کننده موفقیت کارآفرینی بررسی مقالههای اخیر |
نام انگلیسی | Determinants of Successful Entrepreneurship: A Review of the Recent Literature |
تعداد صفحه به فارسی | ۵۵ |
تعداد صفحه به انگلیسی | ۴۰ |
کلمات کلیدی به فارسی | کارآفرینی |
کلمات کلیدی به انگلیسی | Entrepreneurship |
مرجع به فارسی | کالج مدیریت MIT |
مرجع به انگلیسی | MIT Sloan School of Management |
کشور | ایالات متحده |
عوامل تعیین کننده موفقیت کارآفرینی
بررسی مقالههای اخیر
چکیده
این مقاله نسبت به بررسی و ارزیابی مقالههای آکادمیک در زمینه آنکه چگونه عملکرد کارآفرینی میتواند مرتبط با خصیصههای کارآفرینان و تیمهای کارآفرینی باشد اقدام مینماید. تعدادی از موارد مفهومی و اسلوب شناسی در مطالعه عملکرد کارآفرینی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. بررسیهای منتشر شده و انتشار نیافته مربوطه اینگونه اذعان میدارند که فاکتورهایی نظیر آموزش، تجارب صنعتی و مدیریتی و تجربه کارآفرینی قبلی بصورت مثبت مرتبط با عملکرد سرمایههای متهور میباشند. مستندات خاصی وجود دارند که بیان کننده صفاتی نظیر عملکردهای مرتبط با ارتقای مضامین مربوطه میباشند. علاوه بر این تحقیقات نوظهور در زمینه نقش سرمایه اجتماعی و ترکیب تیم سرمایهگذاری کارآفرینی انجام پذیرفته شده است. با این وجود، بسیاری از نتیجهگیریها از تحقیقات قبلی را میبایست با احتیاط مورد بررسی قرار داد، چرا که این مقوله بطور کلی صفات خاصی را در زمینه برخی از کمبودهای اسلوب شناسی بخود اختصاص داده است. اصلیترین این موارد آن است که اغلب مطالعات انجام گرفته خود را تنها محدود به سرمایههای متهور جدید نمودهاند، که این امر ارتباطات مشاهده شده بین این متغیرها را برای تفسیر و بررسی با دشوار مواجه میسازد. این وضعیت دارای تلویحات مهمی هم برای محققین و هم برای سیاستگذاران میباشد و بر این اساس چنین عنوان میشود که مطالعه عملکرد کارآفرینی میتواند مزیت خاصی را از توسعه برنامههای تحقیقاتی سیستماتیک و سخت، جهت مشخص نمودن سرچشمههای عملکرد کارآفرینی بعنوان فعالیت اقتصادی مشخص، به دست آورد.
عوامل تعیین کننده موفقیت کارآفرینی
مقدمه
این مقاله به ارزیابی و بررسی مقولههای آکادمیکی میپردازد که نسبت به بررسی این سوال اقدام میکنند که، « کدام یک از خصیصههای کارآفرینان و تیمهای مدیریتی ارشد آنها دارای نزدیکترین ارتباط با تحصیل موفقیت بوده، یا آنکه قابلیت پیشبینی موفقیت کارآفرینی را دارا میباشند.» با این وجود از طریق توجه به کارآفرینان شخصی و تیمهای آنها، این سؤال در حقیقت بعنوان یک مورد خود- محدود کننده مطرح میگردد. این تحقیق میتواند بر روی یک کارآفرین یا فرد و یا تیم مدیریت ارشد کارآفرینان متهور تمرکز داشته باشد که بر این اساس این افراد بصورت عمدهای بر حول فعالیتهای اقتصادی و روانشناسی مرتبط با آن تجمع داشته، در حین اینکه دانشمندان علوم اجتماعی و تئوریسینهای سازمانی نکته تمرکز خود را بر روی فاکتورهای مفهومی وسیعتر در زمینه موفقیت کارآفرینی اعمال میدارند. در نهایت، به دلایل ذکر شده ذیل، درک دقیق از اهمیت نسبی فاکتورهای فردی و مفهومی در توزیع عملکرد کارآفرینی بسیار مشکل بوده و بر این اساس حامیان هر یک از این چشم اندازها خود را برنده تفسیر نتایج حاصل از رقابت بین طرفین دانسته و نگرشهای خاص خود را مورد حمایت قرار میدهند.
این مقاله بر اساس اطلاعات گسترده به دست آمده از مقولههای عملکرد کارآفرین میباشد. این مقالهها از طریق روشهای گوناگون مشخص گردید، که شامل تحقیقات روزنامهای، ردیابی الگوهای بیان شده و جستجوهای اینترنتی برای مقولههای کاری انتشار نیافته میباشد. استفاده از الگوهای بیان مقاله نه تنها در شناسایی مقالههایی که میبایست نسبت به خواندن آنها اقدام میشد مفید بود، بلکه (در یک روش غیر رسمی) در استقرار اهمیت نسبی مشارکتهای مختلف براساس تعدد بیانهای آنها نیز مفید بوده است. این مطالعه اقدامات متعددی را انجام داده است که شامل بررسی محدوده گستردهای از رشتهها و روزنامهها، همراه با کار محققین در زمینه کارآفرینی، اقتصاد، روانشناسی، رفتار سازمانی، استراتژی و جامعه شناسی میباشد. با این وجود، به هنگامی که تفسیر این مقاله بر مبنای اطلاعات گسترده مرتبط با این مقوله میباشد، این بررسی هر یک از مقولهها را بصورت مجزا مورد بحث قرار نمیدهد.
مقوله کارآفرینی بعنوان یکی از نواحی مورد مطالعه آکادمیک بعنوان یک مقوله تقریبا جدید بشمار میآید و با توجه بدانکه موضوعات جدید را تحت الشعاع قرار میدهد توجه گستردهای در زمینه مسائل تجاری و مدیریت، جامعه، روانشناسی، اقتصادی، مالی و سیاست عمومی در آن مبذول شده است. این مورد باعث میشود تا محیط عقلانی هم با حالت باروری مواجه باشد و هم با حالت آشفتگی و سردرگمی. بر این اساس استانداردهای موجود برای مضامین مختلف بسیار متفاوت و گسترده میباشند و دیدگاههای مرتبط با توضیح، برآورد عملکرد و هنجارهای تعریفی نیز مختلف میباشند. تعریف عبارت «کارآفرین» و آنچه تشکیل دهنده «کارآفرینی» میباشد هنوز بصورت کامل محرز و مشخص نمیباشد، بجز آنکه شفافیت لازم برای این مضامین تحصیل شود.
قبل از ملاحظه یافتههای تحقیقات گذشته، توجه به یکسری از مسائل مفهوم گستردهتر مرتبط با عملکرد مطالعه کارآفرینی میتواند مفید باشد. چنین مواردی میبایست تعاریف اولیه کارآفرینی را در نظر گرفته، مفهوم سنجش عملکرد کارآفرینی را دانسته و چالشهای اسلوب شناسی و استنباطی در مطالعه تجربی عملکرد کارآفرینی را در نظر بگیرد. بهنگامی که چنین مسائلی ممکن است در ابتدا بصورت خشک و آکادمیک متصور شوند، توجه بدانها در بسیاری از روشها بعنوان یک مرحله اولیه اساسی مطرح میباشد که میبایست قبل از تفسیر و استفاده از نتایج مطالعه گذشته در زمینه اهداف سیاسی در نظر گرفته شوند و بعنوان یک رهنمودی جهت تفکر در زمینه چگونگی انجام بهترین ترغیبها جهت تحقیقات آتی در نظر گرفته شوند.
عوامل تعیین کننده موفقیت کارآفرینی
مسائلی در زمینه مطالعه عملکرد کارآفرینی
تعاریف کارآفرینی
به منظور مطالعه آنکه چه چیزی موفقیت کارآفرینی را بوجود میآورد، لازم است تا کار خود را در این زمینه بدین گونه آغاز نماییم که تعریف مشخصی از آنچه یک کارآفرین میتواند باشد یا بالعکس نباشد بیان داریم. بصورت تعجب برانگیزی اجماع اندکی در زمینه چگونگی تعریف کارآفرینی، مرحله اولیه مورد نیاز در تعریف و برآورد عملکرد کارآفرینی، وجود دارد در بسیاری از موارد، تنوع اعتقادات و نقطه نظرات منجر به ایجاد سلامت لازم میگردد و بر این اساس این مورد ایجاد کننده تسهیلات لازم جهت سلامت چشماندازهای تئوریکی مختلف و دیدگاههای تجربی گوناگون میباشد. با این وجود با توجه به مفاهیم دیگر این گوناگونی دارای حالت خلاقیت متقابل میباشد. علیالخصوص، وجود انبوهی از تعاریف تحصیل نتایج مختلف مطالعات گوناگون را با مشکل روبرو میسازد و علاوه بر این مشکلات بوجود آمده بواسطه گوناگونیهای مرتبط با طرحهای مختلف تحقیقاتی، نظیر تنظیمات تحقیقات مختلف وجود دارد. بر این اساس مطالب بسیاری در زمینه تصحیح تعریف کارآفرینی به رشته تحریر درآمده است، علیرغم این حقیقت دلیل مشخصی وجود ندارد که چرا تنها در این زمینه میبایست یک تعریف حاکم باشد.
یکی از اولین این تعاریف به وسیله کانتیلون (۲۰۰۴) عرضه گردیده است، که بر این اساس وی در سال ۱۷۵۵ کارآفرین را بعنوان شخصی تعریف نمود که نسبت به معامله و تبادلات مربوطه اقدام مینماید و ریسک آنرا نیز متقبل شده و بر این اساس محصول یا خدمات خاصی را با نرخهای مشخصی خریداری نموده و آنها را در نرخهای نامشخص به فروش میرساند. به عبارت دیگر، یک فرد دلال به شخصی اطلاق میگردد که تمایل به ریسکپذیری بازار را داشته و بر این اساس سعی بر یکپارچه نمودن اجزای مختلف بازار مینماید. این مورد خود معرف خصیصههای شخصی کارآفرینان میباشد، یعنی اشخاصی که تمایل ریسکپذیری داشته و از طریق تواناییهای شبکهای و مهارتهای بوجود آوردن ارتباطات سعی بر منسجم نمودن بخشهای مختلف بازار دارند. یکی از مثالهای برجسته مفهوم دلالی کارآفرینی را میتوان در کار جامعه شناسی آقای رونالدبرت بدست آورد که نسبت به توسعه تئوری ساختار شبکهای اجتماعی بهینه برای رفتار کارآفرینی اقدام نمود. آنچه که بنام تئوری «منفذهای ساختاری» مطرح میباشد (برت ۱۹۹۲) اذعان کننده این حقیقت میباشد که هر یک از افراد و شرکتها قادر به بوجود آوردن و تحصیل ارزش بالاتر خواهد بود، در صورتیکه در موقعیت ساختاری قرار داشته باشند که بتوانند بازیگران منفصل دیگر را نیز بدین عرصه متصل سازند.
یکی از خصیصههای دیدگاه دلالی در زمینه کارآفرینی آن است که این دیدگاه با هیچ یک از ایدههای مرتبط با کارآفرینی که در بردارنده تولید، نگهداری و رشد شرکتها و دیگر سازمانهای رسمی میباشد سر و کاری ندارد. بنابراین، یک دلال میتواند در چارچوب سازمانهای استقرار یافته به منظور بوجود آوردن و تحصیل ارزش اقدام نموده و در حقیقت الزامی برای مطرح شده بعنوان مدیر دیگر شرکتها وجود ندارد. تعاریف دیگر ویژگی سازمانی کارآفرینی را بصورت سنگین در نظر گرفتهاند. بطور مثال، در سال ۱۸۲۸ جین باپتیست اظهار داشت، یک کارآفرین بعنوان شخصی که مشارکت عمدهای در بوجود آوردن ارزش دارد مطرح بوده و بر این اساس وی توانایی هماهنگ نمودن فاکتورهای تولید را داشته و بر روی نقش کارآفرین در مرکز سیستم تولید تاکید میگردد، نقشی که رهنما و محرک فاکتورهای مختلف تولید و هماهنگی بین آنها و بوجود آوردن ارزش میباشد که قطعاً چیزی فراتر از مجموع قسمتهای مختلف مرتبط میباشد. این نوع از تعریف کارآفرین را بعنوان یک بازیگر اصلی و حل کننده مشکلات انعطافپذیر و همچنین فردی میداند که توانایی قضاوت مناسب، تجربه کافی و منابع مدنظر در جهت اکتشاف دانشهای موجود را دارا میباشد.
عوامل تعیین کننده موفقیت کارآفرینی
تعریف و اندزهگیری عملکرد کارآفرینی
ما در تعریف و اندازهگیری عملکرد کارآفرینی بر دو مسئله متمرکز میشویم. یکی از این مسائل مرتبط با تمایز بین «کارآفرینی بعنوان سازماندهی» و «کارآفرینی بعنوان نوآوری» میباشد. عملکرد موفق تحت این دو تعریف ممکن است کاملا مختلف باشند. بطور مثال یک مغازه کاملا سنتی که دارای رویههای متعارف میباشد ممکن است بدون بکارگیری ارزشهای شومپیتر دارای موفقیت باشد. در این خصوص موفقیت بمعنای اشراف بر نیروهای تولید برای وظایف مدنظر میباشد. در مقابل، تکنولوژی بالا، و شرکتهای دارای سرمایههای متهور اقتصادی بصورت معمول نمیتوانند خود را تنها به صرف آنکه خوب عمل مینمایند موفق بپندارند. آنها همچنین میبایست قابلیت تولید محصولات با توجه به پتانسیل بازار را در نظر داشته باشند. نوآوری موفقیتآمیز میتواند بدون تحصیل سازماندهی موفق به دست آید و بالعکس.
این نکته تمایز بصورت معمول در مطالعات مرتبط با عملکرد کار آفرینی از دست میرود. بر این اساس گوناگونی اساسی در برآوردهای عملکرد بکار گرفته شده در مطالعات این بررسی وجود دارد و تناسب برآوردهای مختلف منوط به تعریف کارآفرینی بکار گرفته شده میباشد. برآوردهای مرتبط با عملکرد شامل فروش شرکت، درآمد شرکت، رشد فروش، رشد درآمد، رشد کارکنان، حجم معاملات و بودجه اعضا و مداومت و پایداری سازمان در خلال زمان میباشد. تواناییهای سازمانی موفق الزاما از طریق نرخهای رشد بالا محقق نمیگردد. بطور مشابه، نرخهای رشد بالا نیز به تنهایی بعنوان تابع توانایی شرکت در زمینه نوآوری بحساب نمیآید. در این زمینه، بسیاری از برآوردهای عملکرد بکار گرفته شده متعارف کاملا غیرحرفهای و خام میباشند، چرا که آنها به محققین اجازه تشخیص بین انگیزههای توانایی سازمانی و انگیزههای توانایی نوآوری را نمیدهند.
مسئله دومی که میبایست آنرا با توجه به تعریف و برآورد عملکرد کارآفرینی در نظر داشت از هم گسیختگی بالقوه بین برآوردهای آشکار خارجی موفقیت سرمایهگذاری متهور و برآوردهای داخلی موفقیتی میباشد که بوسیله کارآفرینان تحصیل شده است. بطور مثال، برخی از کارآفرینان جذب ایده تشکیل شرکتها میگردند، و تمایل چندانی برای تجربه آغاز بکار شرکتهای متهور جدید را در سر نمیپرورانند. افراد دیگر بر روی به دست آوردن شرکتهای متهور جدید تمرکز مینمایند، اما بدینگونه که پس از تحصیل این شرکتها خواستار فروش آنها به رقبای بزرگتر بدون هیچگونه اعمال فرآیندهای فروش یا کسب درآمد میباشند. با این حال اشخاص دیگری نیز وجود دارند که علاقه آنها به کارآفرینی برای کسب درآمد بوده و بر این اساس خواستار آغاز بکار شرکتهای متهور جدید میباشند و گروهی نیز وجود دارند که حتی تمایل چندانی برای کسب درآمد صرف نداشته و خواستار استقلال اقتصادی از طریق روی آوردن به کارآفرینی میباشند (زو و روئف ۲۰۰۴).
عوامل تعیین کننده موفقیت کارآفرینی
چالشهای استنتاجی
ما بر روی دو چالش اولیه جهت استنتاج در زمینه عوامل تعیین کننده عملکرد کارآفرینی تکیه مینماییم. اولین چالش بصورت ذاتی مرتبط با وظیفه مطالعه عملکرد کارآفرینی و بازتاب دادن مشکلات ترسیم استنتاجات سببی در طرحهای تحقیقاتی غیرتجربی میباشد. دومین چالش، خصیصه این مباحث بر روی عملکرد کارآفرینی میباشد، همانگونه که هماکنون نیز چنین ویژگیهایی وجود دارد، اما از طریق داشتن طرحهای تحقیقاتی بهتر میتوان نسبت به بهینه ساختن این ویژگیها اقدام نمود.
اولین چالش ناشی از علاقه سیاستگذاران در ترسیم استنتاجات، سببی میباشد. به عبارت دیگر، سیاستگذاران معمولا علاقه بیشتری در تعیین این موضوع دارند که آیا مداخلات عرضه شده در نهایت دارای نتایج پیشبینی شده میباشد یا خیر. جهت مشاهده ذات اولین چالش، به دو موقعیت حاد توجه شود. از طرف دیگر، شخصی ممکن است اینگونه بحث نماید که عملکرد کارآفرینی بصورت مطلق بعنوان تابعی از توانایی کارآفرین جهت انجام وظایف خلاقانه و سازماندهی جهت سرمایههای متهور جدید میباشد. از طرف دیگر، فردی ممکن است این نظر را داشته باشد که عملکرد کارآفرینی به تنهایی بعنوان یک تابع فرصتهای محیط یا بازاری باشد که فرآیندهای متهور مرتبط با کارآفرینی در جستجوی آن هستند. آن دسته از فرآیندهای متهوری که به دنبال فرصتهایی میگردند که دارای جذابیت ذاتی بیشتری باشند، دارای عملکرد بهتری در مقایسه با اشخاصی میباشند که بدون توجه به توانایی یک کارآفرین، به دنبال فرصتهای پایینتری هستند. این احتمال وجود دارد که حقیقت در جایی بین این دو موضع قرار گرفته باشد، که در آن عملکرد بصورت ترکیبی از فرصتها و اجرای موارد مربوطه مدنظر خواهد بود. با این وجود، این دو نظریه متفاوت به عنوان روشی جهت فهم مشکلات ذاتی در تفسیر یافتههای مطالعات عملکرد کارآفرینی میتواند مفید باشد.
بطور مثال، به چگونگی تفسیر یک یافته (فرضی) که یک صنعت با نرخهای رشد سرمایهگذاری متهور جدیدی روبرو میباشد توجه نمایید. بعبارت دیگر، سرمایهها یا موسسههای متهوری که موسسین آنها قبلا در آن صنعت کار میکردهاند دارای عملکرد بهتری خواهند بود. در صورتیکه شخصی این نقطهنظر را مورد توجه قرار دهد که چنین عملکردی بازتاب دهنده فعالیتهای کارآفرینی میباشد، وی میتواند اینگونه موضوع را مورد تفسیر قرار دهد که تجربه کار صنعتی، بطور مثال، منجر به دانش بیشتری برای تامین کنندگان و خریداران گردیده و همچنین اطلاعات بیشتری را نیز در زمینه سرمایههای اجتماعی صنعتی فراهم میآورد، که در مقابل باعث ارتقای عملکرد سیستم سرمایهگذاری متهور میگردد. در کوتاه مدت میتوان چنین بحث نمود که تجربه صنعتی منجر بدان میگردد که کارآفرینان بتوانند شرکتهای خود را بصورت بهتری اداره نمایند. با این حال این امکان وجود دارد که تجربه صنعتی، علیرغم ارتباط آن با عملکرد متهورانه، دارای هیچگونه تاثیری بر روی چگونگی کیفیت کار سرمایههای متهور جدید نداشته باشد. در صورتیکه شخصی این نظر را داشته باشد که عملکرد متهورانه اقتصادی ناشی از ارزش فرصتهای موجود میباشد (و ارتباطی با حالتهای کارآفرینی ندارد)، در این صورت تاثیرات تجربه صنعتی را میتوان در عملکرد حالات متفاوت جستجو نمود، که عمدتا از طریق تاثیر آن بر روی ورود کارآفرینان مشخص میشود. بعبارت دیگر، تاثیر مشاهده شده تجربه صنعتی ممکن است نتیجه فرآیندی باشد که در آن افراد با داشن سوابق صنعتی بیشتر (بهنگامی که مستخدم میباشند) دارای توانایی بالاتری جهت مشخص نمودن فرصتهای کارآفرینی با ارزش میباشند. عملکرد عالی آنها، از طریق این استدلال، بواسطه آن نمیباشد که آنها شغل بهتری را در مقام اجرایی یا شرایط مربوطه ایفا نمودهاند، بلکه بواسطه آن است که آنها براساس پیشبینیهای خود روالهای در حال انجام را بهتر شناختهاند.
عوامل تعیین کننده موفقیت کارآفرینی
بررسی مقاله
فاکتورهای روانشناختی
مقوله روانشناختی نسبت به مطالعه ویژگیهای شخصیتی یک کارآفرین بصورت عمیق اقدام مینماید یکی از صفات شخصیتی که توجه زیادی را در مطالعات بیشمار به خود معطوف داشته است «نیاز به تحصیل موارد مدنظر» میباشد که دیوید ماک کلیلاند آنرا در سال ۱۹۶۱ مشخص و بررسی نموده است. وی اینگونه احساس مینمود که چنین روالی بعنوان یک فاکتور مشارکت کننده لازم در جهت توسعه اقتصادی سریع مدنظر بوده و بر این اساس اینگونه اذعان داشت که حرکت به سمت دسترسی به موارد مرتبط با این موضوع را میتوان از طریق آموزشهای اجتماعی و انفرادی تحصیل نمود، یعنی آنکه افراد قابلیت آموزش رفتار کارآفرینی را دارا میباشند. ماک کلیلاند یک کارآفرین را بعنوان رهبری توصیف میکند که دارای تفکرات پیشگیرانه بوده و متعهد به دیگران میباشد، و از مسئولیت پذیری لذت برده و همچنین ترجیح میدهد نسبت پذیرش ریسکهای معتدل اقدام نماید، از بازخوردهای عملکردی رضایت داشته و از کارهای روتینی و تکراری بیزار میباشد. با این وجود وی اذعان میدارد برای چنین اعتباری خصیصه بارز کارآفرینان موفق بجای تحصیل صرف پول «نیاز برای دستیابی به موارد مدنظر خود» میباشد.
شواهد تجربی در زمینه اهمیت نیاز برای تحصیل چنین موردی بطور مستقیم با هم ترکیب گردیده است. بطور کلی، با توجه به بررسیهای این مقوله میتوان بیان داشت که نیاز برای تحصیل اقلام فوق ضعیف میباشد، با وجود آنکه این نیاز قابل درک بوده و دارای ارتباط با عملکرد متهورانه اقتصادی میباشد (آلدریچ و وایدنمیر ۱۹۹۳). نقطهنظر جانسون (۱۹۹۰) در زمینه مطالعات قبلی آن است که نیاز برای کسب موفقیت شامل حدودا ۷% از گوناگونیهای مرتبط با عملکرد پدیدههای متهورانه جدید میباشد. با این وجود، این ارزیابی خود نشات گرفته از آنالیز ثانویه دیگر در زمینه استراتژیهای سنجش کاملا متفاوت و کنترلهایی برای توضیحات جایگزین برای عملکرد متهوارنه میباشد. سندبرگ و هوفر (۱۹۸۷) دریافتند که صنعت و ویژگیهای سازمانی بطور اساسی دارای موارد پیشبینی کننده قدرتمندتری از موفقیت متهورانه در برابر خصیصههای فردی میباشند.
روانشناسان دیگر بر روی ارتباط بین «باورهای کنترلی داخلی» و عملکرد متهورانه تمرکز نمودهاند. باورهای کنترلی داخلی به آن دسته از عقاید فردی اطلاق میشود که شدت یا عملکرد آن بوسیله افعال درونی هر فرد، بجای فاکتورهای خارجی، تعیین میگردد. سطح این باورهای داخلی معمولا از طریق کاربرد یک مقیاس روان قیاسی بنام «مقایس راتر» تعیین میگردد «راتر، ۱۹۸۲». با این وجود، یافتهها بصورت قاطعی نبوده، و پیشنهاد میشود به هنگامی که کارآفرینان دارای باورهای داخلی سطح بالایی نمیباشند، بنابراین دیگر انواع مدیران نیز از این خصیصهها برخوردار نخواهند بود (اسچیلر و کروسون، ۱۹۹۷، ون پراگ و ون اوفن ۱۹۹۵).
روانشناسان همچنین نسبت به مطالعه خصیصههای «ریسکپذیری» که در بین کارآفرینان وجود دارد اقدام نموده و اینگونه بیان نمودهاند که کارآفرینان موفق کمتر حالت بیزاری از ریسک را دارند تا افراد غیرکارآفرین. این مبحث بازتاب دهنده یک اعتقاد عمومیتر میباشد مبنی بر آنکه یک کارآفرین میبایست دارای حالت یا صفت ریسکپذیری باشد. ون پراگ و همکارانش (۲۰۰۲) دریافتند که کارآفرینان در مقایسه با مستخدمین یا کارکنان دیگر بیشتر متمایل به قمار کردن بوده و بر این اساس معمولا افراد ریسک پذیر به احتمال بالاتری تبدیل به افراد کارآفرین میشوند. با این وجود برخی از محققین عقیده دارند که تمایز بین دیدگاههای مثبت در برابر ریسکپذیری و حالات بهینه در حقیقت یک تمایز آشکاری نبوده و بر این اساس تحقیقاتی وجود دارد که براساس آنها کارآفرینان محیط پیرامون خود را با دیدی مثبتتر از غیر کارآفرینان تفسیر مینمایند. براساس نقطه نظرات (پالچ و باگبی۱۹۹۵، نورتون و مور ۲۰۰۲) داشتن تمایزات تحلیلی بین حالات ریسک حقیقی و وضعیت بهینه با توجه به نتایج ریسکپذیری بسیار مشکل میباشد. این زو و روف (۲۰۰۴) نسبت به بررسی کارآفرینان نوظهور در مطالعه دینامیک کارآفرینی اقدام نموده و بر این اساس پیشنهاد نمودند که کارآفرینان نوظهور در حقیقت دارای ریسکپذیری بیشتری در پیگیری پاداشهای پولی در مقایسه با اشخاص معمولی میباشند.
برخی از محققین اینگونه بحث نمودهاند که کارآفرینان در حقیقت بعنوان افراد غیرمتجانس اجتماعی میباشند که از جریان اصلی جامعه رانده شده و در حقیقت میتوان آنها را منفک از هنجارهای اجتماعی جامعه خود به حساب آورد ( شاپرو،۱۹۷۵؛ کتس دیوریس ۱۹۷۷). کتس دیوریس اظهار میدارد که کارآفرینان در قبال پذیرش مسئولیت زمان سختتری را سپری نموده و یا آنکه بصورت نزدیک با دیگران کار نموده و بر این اساس آنها را قادر میسازد تا بتوانند احتمالا نسبت به راهاندازی مشاغل خاص خود بعنوان افعال متهییج و مغایر هنجارهای جامعه اقدام نمایند و بر این اساس قادر میباشند تا طرحهای خود را ارتقا داده و پیاده نمایند. بر این اساس شواهد تجربی از نظریه آقای لایت و روزنتین (۱۹۹۵) پشتیبانی میکند که برحسب نقطه نظرات آنها افراد جوان ریسکپذیر و سارقین جزء افرادی در اجتماع بحساب میآیند که فرصتهای اشتغال معمولی را برای خود بعنوان یک تحقیر بشمار آورده و علاقه بیشتری به آغاز مشاغل خاص خود دارند. در بریتانیا، مطالعهای که بوسیله دولت انجام پذیرفت همچنین نشاندهنده آن میباشد که کودکانی که تمایل بیشتری برای پذیرفته شدن زود هنگام در زندگی میباشند به احتمال قوی در زندگی خود بعنوان افراد خود اشتغال مطرح میگردند (برک، فیتس – روی و نولان ۲۰۰۰). با این وجود در آمریکا مطالعهای نشان داده است که اغلب کودکان آمریکایی که تمایلات اجتماعی بیشتری دارند در حد بالاتری به سمت خود اشتغالی در خلال دوران زندگی خود روی خواهند آورد (ون پراگ و ون اوفن، ۱۹۹۵).
عوامل تعیین کننده موفقیت کارآفرینی
آموزش و تجربه
اقتصاددانان یک مدل سرمایه انسانی را مدنظر قرار میدهند که مشخص کننده چنین متغیرهای کسب شدهای همانند تجربه و آموزش میباشد (بکر، ۱۹۷۵) و همچنین تاثیرات نتایج خطمشیهای مختلف را نیز مورد مطالعه قرار میدهند. با وجود آنکه چگونه مسئلهای بصورت اولیه برای توزیع درآمدها بکار گرفته شده است، از این موضوع همچنین بصورت موفقی برای تشریح موفقیت صاحبان مشاغل کوچک (کوپر، جیمنو – گاسکان و وو ۱۹۹۴؛ دایک، فیچر و روبر ۱۹۹۲، لوسیر ۱۹۹۵؛ وان دی ون، هاتسون و اسچادر ۱۹۸۴) و مشاغل کوچک (کوپر و جیمنو گاسکان۱۹۹۲؛ راچ فریش ۲۰۰۰) استفاده شده است. پالایشهای ارائه شده نسبت به مدل ابتدایی این موضوع با استفاده از برآوردهای سرمایه انسانی خاص و دانشهای مرتبط (دانشهای خاص شرکتی، صنعتی یا تکنولوژیکی)، بعنوان گوناگونیهای مرتبط با تاثیرات تعاملی،گسترش و تعمیم داده شد.
سطح آموزشی مؤسسین شرکتها یا سرمایههای متهور اقتصادی جدید بصورت مثبتی مرتبط با عملکرد آنها میباشد. وان دراسلوایز، وان پراگ و ویجوربرگ (۲۰۰۰) نسبت به انجام یک آنالیز متای جامع در زمینه ۹۴ مطالعه که حاوی ارزیابیهای ارتباط بین تحصیلات و گرایشات کارآفرینی و عملکرد آنها میبود، اقدام نمودند. آنها اینگونه نتیجهگیری نمودهاند که تحصیل، صرفنظر از آنکه چگونه مورد ارزیابی قرار گیرد، بصورت موثر و مثبت بر روی عملکرد کارآفرینی تاثیر میگذارد. بطور مثال جیمنو، فولتا، کاپر و وو (۱۹۹۷) دریافتند که کارآفرینانی که دارای تحصیلات نسبتا بالایی میباشند از طریق اقدامات متهورانه خود درآمدهای بیشتری را کسب خواهند نمود (احتمالا بوسیله آنکه اطلاعات بارزتری را دارا میباشند)، و بر این اساس احتمال کمتری برای خروج آنها از عرصه کارآفرینی وجود دارد. بوسما، ون پراگ، توریک و دی ویت (۲۰۰۴) دریافتند که کارآفرینان هلندی که مطالعات عالی خود را تکمیل نمودهاند دارای سودهای گزارش شده بالاتری میباشند. با این وجود، تحصیل دارای هیچگونه تاثیری در زمینه مطالعات آنها بر روی سطوح اشتغال یا بر روی تداوم حیات روالهای متهورانه اقتصادی خود نداشته است. پارکر و ون پراگ، در مطالعه کارآفرینان هلندی، دریافتند که داشتن تحصیلات یکساله باعث افزایش سطح درآمدهای کارآفرینان به میزان ۱۲٫۷% میگردد. آنها چنین بحث میکنند که تحصیلات همچنین دارای یک تاثیر غیرمستقیم بر روی کارآفرینی میگردد که این مهم از طریق سادهسازی محدودیتهای سرمایهای فرا روی شرکتهای متهور اقتصادی جدید حاصل میشود. این تاثیر غیرمستقیم به میزان ۰٫۸% تا ۲٫۴% ارزیابی میگردد. همیلتون (۲۰۰۰) دریافت که میزان کسب درآمدها در بین اشخاص خود اشتغالی که ترک تحصیل نمودهاند کمتر میباشد.
وندر اسلوایز، ون پراگ و وجیوربرگ (۲۰۰۴) خاطرنشان ساختند که تفسیر تاثیرات ارزیابی شده تحصیل بر روی عملکرد کارآفرینی نامبهم میباشد. علیالخصوص، از مطالعات جاری مشخص نمیباشد که آیا این تاثیر معرف تاثیر سرمایهگذاریهای مرتبط با تحصیل بصورت ذاتی بر روی عملکرد کارآفرینی میباشد یا خیر، یا آنکه آیا این موضوع بازتاب دهنده تاثیرات توانایی است. تفاوتهای سطوح تحصیلی بوسیله انتخابهای افراد جهت تداوم تحصیلات خود شکل میگیرد، که بصورت جزیی مرتبط با توانایی افراد میباشد. این حقیقت که اشخاصی که دارای تحصیلات بالاتری میباشند به ظاهر توان انجام کارآفرینی را بصورت بهتری دارا میباشند ممکن است بازتابدهنده این حقیقت باشند که آنها بصورت میانگین تواناتر میباشند. البته این موضوع که امر تحصیل بطور ذاتی باعث ارتقای عملکرد کارآفرینی میشود بصورت یک پدیده محرز مشخص نگردیده است. علاوه براین، این مسئله میبایست ذکر گردد که بسیاری از مطالعاتی که تاثیر تحصیل را مورد بررسی قرار میدهند به تاثیرات آن بر روی درآمد فردی میپردازند، که خود بعنوان یک برآورد ناقص از عملکرد پدیدههای متهورانه جدید مطرح میباشد (چرا که کارآفرینان قادر به انتخاب سطوح درآمد خود خواهند بود).
در ملاحظه تاثیرات تجربه، ایجاد تمایز بین ۴ نوع متمایز تجربه مفید میباشد: تجربه نیروی کار، تجربه شغلی، تجربه صنعتی و تجربه کارآفرینی. تاثیرات تجربه نیروی کار بر روی عملکرد اقتصادی معمولا ضعیف میباشد. در مدلهای سرمایهای انسانی درآمدهای ناشی از اشتغال پرداخت حقوق، تاثیر مثبت تجربه نیروی کار عمومی بعنوان بازتابی از بهرههای مرتبط با مهارتهایی که در طی دوران اشتغال کسب شده است مدنظر میباشد. همیلتون (۲۰۰۰) شواهد اندکی را از این نکته یافت که تجربه نیروی کار دارای تاثیر مشخصی بر روی درآمدهای خود اشتغالی در ایالات متحده دارد. بوسما، ون پراگ، توریک و دی ویت (۲۰۰۴) دریافتند که تجربه اشتغال دارای تاثیر قابل ملاحظهای بر روی حیات پدیدههای متهورانه یا سود نمیباشد، اما دارای تاثیر مثبتی بر روی سطوح اشتغال متهورانه خواهد داشت. تاثیرات تجربه نیروی کار با توجه به برخی از خصوصیات آن از طریق برآوردهای سن کارآفرین مشخص گردیده است. با این وجود، مسئله سن دارای تاثیرات سازگاری در مدلهای عملکرد کارآفرینی ندارد. بطور کلی، شواهد اندکی مبتنی بر این مسئله وجود دارد که تجربه نیروی کار بصورت کلی دارای تاثیر معنیداری بر روی عملکرد پدیدههای متهورانه جدید میباشد.
عوامل تعیین کننده موفقیت کارآفرینی
سرمایههای اجتماعی
دیدگاه سرمایه اجتماعی که در چارچوب مطالعات شبکهای مرتبط با جامعهشناسی شکل گرفته است، متمرکز بر روشهای شبکههای شخصی، تخصصی و ساختاری بمنظور ارتقای دسترسی به اطلاعات، منابع و مسئولیت میباشند. نقش شبکههای اجتماعی در زمینه تحقیقات کارآفرینی به صورت گستردهای مدنظر است. بسیاری از این امور بر روی تاثیر شبکههای اجتماعی و احتمال انجام اقلام مرتبط با کارآفرینی متمرکز میباشند (الدریچ و زیمر ۱۹۸۶). یکسری از مطالعات دیگر نیز همچنین از تکنیکهای شبکه اجتماعی در جهت مطالعه عملکرد کارآفرینی بهره جستهاند (مثل استارت، هوآنگ و هیبلز ۱۹۹۹، لی، لی و پنینگز ۲۰۰۱). با این وجود، اکثریت این مطالعات بر روی تاثیرات شبکههای سازمانی داخلی متمرکز بوده یعنی آنکه شبکههایی که دارای ارتباطاتی بین سازمانها میباشند. بنابراین آنها ارائهدهنده بینشهای محدودی در این زمینه میباشند که چگونه شبکههای اجتماعی کارآفرینان بعنوان افراد خاص میتوانند بر روی عملکرد کارآفرینی تاثیر گذارند. در نتیجه، نکته تمرکز این مبحث در زمینه بحث بر روی بینشهای رشتههای مربوطه میباشد که قابلیت فهم چگونگی شبکههای اجتماعی کارآفرینان با توجه به رویه عملکرد آنها را دارا میباشند.
سرمایه اجتماعی و دیدگاههای مرتبط با شبکه اجتماعی در دو محدوده گسترده مرتبط با کارآفرینی قرار میگیرند. در یکی از این چارچوبها چشمانداز حالت دلالی مرتبط با کارآفرینی مدنظر بوده و بر روی خصیصههای ساختار شبکههای کارآفرینی متمرکز میباشد که مشخص کننده فرصتهای کارآفرینی هستند (گرانوویتر ۱۹۷۳، برت ۱۹۹۲). بخش دوم مباحث سرمایه اجتماعی بر نقش شبکههای اجتماعی در تسهیل انتقال منابع و پشتیبانی اجتماعی در فرآیند کارآفرینی متمرکز میباشد (لین، ۱۹۹۰).
دانشجویان فرآیندهای شبکه اجتماعی نسبت به تعیین یک تنش عمومی بین دو گونه سرمایه اجتماعی اقدام نمودهاند. یک شبکه اجتماعی که برای فرصتهای دلالی صرف طراحی شده است بعنوان شبکهای مدنظر میباشد که در آن بازیگران چندگانه این عرصه با یکدیگر در تماس نبوده اما میتوانند از این حالت مزیتهای متقابلی کسب نمایند. در این موقعیت، حالت دلالی اجازه میدهد تا فردی نسبت به اضافه نمودن ارزش افزوده به پدیدههای متهورانه اقتصادی خود عمل نموده و برای اینکار لازم است تا هماهنگیهای مرتبط بین عناصر مربوطه بوجود آمده و اطلاعات مدنظر نیز برای طرفهای ذیصلاح مشخص گردد ( برت ۱۹۹۲). علاوه بر این، وضعیت دلالی از طریق تعاریف مختلف به اشخاص اجازه درگیر شدن در موقعیتهای گوناگون این رشته را داده و بر این اساس چشماندازها و فرصتهای جدیدی را در اختیار قرار میدهند. با این وجود، اشخاصی که موقعیتهای دلالی را در بازار تحصیل نمودهاند، چندان مورد اطمینان دیگران نبوده و از پشتیبانی اجتماعی کمتری برای شبکههای اجتماعی خود بهرهمند میباشند. دلیل این امر نیز آن است که سطوح اطمینان و پشتیبانی اجتماعی بیشتری در شبکههای متصل به هم و متراکم که اجازه تاثیرات متقابل و نظارتها و کنترلهای مربوطه را میدهند وجود دارد (کولمن ۱۹۸۷، پودولنی و بارون ۱۹۹۷). با توجه بدین موضوع تئوری مرتبط با تیمهای کارآفرینی اینگونه اذعان میدارد که تیمهایی که دارای سطوح بالاتری از تجربههای بمشارکت گذاشته میباشند بسمت تصمیمگیریهای سریعتری حرکت مینمایند، که احتمالا بواسطه افزایش ارتباطات و کاهش درگیریهای مرتبط با اهداف آنها است (ایسنحارت و اسچونهوون ۱۹۹۰، کور ۲۰۰۳).
عوامل تعیین کننده موفقیت کارآفرینی
ترکیب تیم مؤسسین شرکت
خطمشی در حال رشد در مقوله مرتبط با عملکرد کارآفرینی در حقیقت شیفت تمرکز بر روی آنالیزهای تحلیلی و از خصیصههای فردی کارآفرینان به سمت تمرکز بر روی ترکیبی از تیمهای مؤسس کارآفرینی میباشد. این تمایل از دو فاکتور قابل حصول میباشد: اولین فاکتور درک این موضوع میباشد که بسیاری از پدیدههای متهور جدید تنها به وسیله یک کارآفرین بوجود نیامده بلکه بوسیله تیمی از افراد پدیدار گشتهاند. فاکتور دوم افزایش درک رفتار تیمی در مبحث مرتبط با مقوله ما و اهمیت ترکیب گروهی و نتایج گروهی میباشد. ترکیب گروهی مرتبط با عملکرد گروهی به دو روش است: از طریق تلویحاتی جهت درگیریها و هماهنگی در گروه و از طریق تاثیرات آن بر روی ایدههای گوناگون و بوجود آوردن یک گروه (پفر۱۹۸۳، ویلیامز و اورلی ۱۹۹۸).
درآمد اولیه هر کارآفرین که از طریق آن ترکیب گروهی میتواند بر روی نتایج کارآفرینی تاثیر گذارد بواسطه تاثیرات چسبندگی یک گروه و مسائل مرتبط با آن و نتایج تاثیرگذار بر رفتار گروه مشخص و معین میگردد. در این تحقیق که در زمینه نفوسشناسی سازمانی (ویلیام و اورلی ۱۹۹۸) میباشد، بطور کلی از نتیجهگیریهای مرتبط با چسبندگی گروه پشتیبانی گردیده است. بر این اساس ارتباطات مرتبط با خصیصههای گوناگون فردی نشان داده شده است، خصیصههایی همانند سن، تحصیل، نژاد، جنسیت و تجربه کاری. چسبندگی گروهی و درگیریهای مرتبط با روالهای گروهی در فرآیندهای آن نظیر سرعت تصمیمگیری، کیفیت تصمیمگیری و اعمال یا پیادهسازی وظایف موثر میباشد (برلی و استوپلی۲۰۰۰). گروههایی که اعضای آن دارای حس تعلق بالاتری دارند و دارای اخلاقیات بالاتری بوده از درگیریهای کمتری (عدم توافقهای شخصی) بین گروهها نیز رنج میبرند. درگیریهایی بین اعضای گروه ، با وجود آنکه بر روی سرعت تصمیمگیری و پیادهسازی وظایف تاثیر میگذارد، میتواند باعث کاهش میزان عملکرد شرکتها یا تیمهای مربوطه گردند (انسلی و پیرز ۲۰۰۱). بر این اساس چسبندگی گروه بصورت غیرمستقیم باعث ارتقای عملکرد آنها میگردد. در امتداد این خطوط، اسینهارد و اسچونهوون (۱۹۹۰) در مطالعه شرکتهای نیمه رسانا دریافتند که تیمهای مؤسس که دارای پیوستگی کاری بیشتری میباشند دارای نرخ رشد بالاتری هستند. با این وجود، ارتباطات بیش از حد یک گروه ممکن است مشکلاتی را بوجود آورد چرا که با توجه درگیریهای عقلانی کمتر در گروه یا عدم توافقها در زمینه آنچه باید انجام پذیرد و چگونگی انجام آن، درگیریهای عقلانی باعث افزایش عملکرد متهورانه شرکتهای جدید میگردند، که احتمالا بواسطه افزایش کیفیت تصمیمگیری خواهد بود. (اسینهارت و بورگویز ۱۹۸۸، انسلی، پیرسون و اماسون ۲۰۰۲).
در حالیکه این مطالعه پیشنهاد میکند که ترکیب گروهی دارای مضامین خاصی برای فرآیندهای داخلی چنین گروهی خواهد بود، تشکیل یک تیم کارآفرینی نیز همچنین خود بر این اساس تلویحاتی را در زمینه گوناگونی ایدهها و چشماندازهای تیمی خواهد داشت. برای پدیدههای متهور اقتصادی جدید که موفقیت آنها منوط به توانایی جهت نوآوری و دسترسی به ایدهها و فرصتهای جدید میباشد، داشتن حالت متجانس بیش از اندازه در چارچوب مؤسسین خود ممکن است بوجود آورنده مشکلات خاصی باشد. در این خصوص بیکمن، برتون و اوریلی (۲۰۰۵)، در مطالعهای در خصوص پدیدههای متهورانه دارای تکنولوژی بالای دره سیلیکون، به شرکتهایی برخورد نمودند که تیمهای مدیریت ارشد آنها دارای وابستگیها به شرکتهای مختلف دیگری بوده و با این وجود احتمالا توانسته بودند در مقایسه با شرکتهای دیگری که از وابستگیهای مشابه برخوردار نبودند، از موفقیت بالاتری برخوردار باشند. بطور مشابه رور و کیلی (۱۹۹۰) گزارش دادند که تیمهای مؤسسی که در آن اعضای تشکیلدهنده تیم موقعیتهای کلیدی خاصی را در برداشتند دارای موفقیت بالاتری در زمینه کارآفرینی بودند.
عوامل تعیین کننده موفقیت کارآفرینی
نتیجهگیری
علیرغم آنکه تعداد زیادی از مطالعات نسبت به بررسی عملکرد کارآفرینی اقدام نمودهاند، ترسیم هر گونه استنتاج قدرتمندی در زمینه خصیصههای کارآفرینان و تیمهای ارشد مدیریتی، که در زمینه عملکرد پدیدههای متهورانه جدید سودمند میباشد، مشکل بنظر میرسد. چنین مشکلی ریشه در دو عامل دارد. در ابتدا، در حالیکه مشخص نمودن تعدادی از صفات مرتبط با خصیصههای فردی و تیمی، که بظاهر مرتبط با عملکرد قدرتمند کارآفرینی است، امکانپذیر میباشد، چنین خصیصههایی (نظیر تحصیل و تجربه) معمولا مرتبط با عملکرد قدرتمند و عالی در کلیه بخشهای اقتصادی خواهند بود. بطور خلاصه چنین مطالعاتی اطلاعات اندکی، در زمینه آنکه چه چیزهایی میبایست جهت موفقیت و حرکت یک کارآفرین رو به جلو محقق شود یا چه چیزهایی باعث میشود تا افراد به سمت وظایف متمایز کارآفرینی حرکت نمایند، در اختیار خواننده قرار میدهند. به همین دلیل، آنها بصورت کامل در آنچه ما از کارآفرینی درک میکنیم، همانند فعالیتهای اقتصادی متمایز، مشارکت نداشته و همچنین آنها هیچگونه رهنمود مشخصی را جهت ارائه به سیاستگذاران در اختیار قرار نمیدهند.
دلیل دوم برای به دست آوردن چنین نتیجهای از طرحها و الگوهای بکار گرفته شده در این تحقیقات بدست آمده است. اکثریت مطالعات مرتبط با عملکرد کارآفرینی نمونهای از اقدامات متهورانه اقتصادی جدید را در برگرفته و آنها را مورد بررسی آماری قرار میدهند تا آنکه مشخص سازند که کدامیک از خصیصهها در این نمونه مرتبط با شرکتهای دارای عملکرد بالاست. با این وجود بسیاری از خصیصههای مربوطه به افراد مختلف در چنین آنالیزهایی دستخوش تفسیرهای جایگزین قرار گرفتهاند، آنالیزهایی که براساس نقطه نظرات آنها عملکرد عالی بواسطه انتخاب بهتر فرصتهای کارآفرینی قبل از انجام آن میباشد. بهنگامی که در اولین نگاه تمایز بین این توضیحات جایگزین ممکن است مبهم جلوه نماید، در عمل چنین مواردی دارای مضامین و تلویحات جدی و مهمی میباشند. بطور مثال، درنظر گرفته شود که ارتباط مثبت بین تجربه قبلی صنعتی و عملکرد متهورانه جدید بواسطه توانایی قدرتمند صنعت پیشگان جهت مشخص ساختن فرصتهای کارآفرینی با ارزش میباشد و درحقیقت وجود تجربه صنعت قبلی بهنگامی که مسئله مدیریت شرکت جدید جهت اکتشاف فرصتهای عرضه شده به میان میآید، دارای ارزش چندانی نخواهد بود. در این خصوص، سرمایهگذاران و مؤسسین، بهنگامی که شرکتهای خود را آغاز مینمایند، هیچگونه ارجحیتی را برای کاندیداهای مشاغل دارای تجربه صنعتی قائل نمیباشند. بنابراین درک مکانیزمهای محرک ارتباط بین تجربه صنعتی و عملکرد پدیدههای متهور جدید، با توجه بدانکه مکانیزمهای مختلف سیاستهای متفاوتی را در بر خواهند داشت، مهم میباشد. این امر را تنها میتوان از طریق مطالعات طراحی شده دقیق مورد کنکاش قرار داد. یکی از دیدگاهها در این زمینه جمع آوری مجموعههای اطلاعاتی میباشد که امکان استفاده از تکنیکهای آماری پیشرفته را جهت مخاطب قراردادن فرآیندهای خود انتخابی در کارآفرینی میسر میسازد. از جمله دیگر دیدگاهها، بطور مثال، انجام مطالعات صریح بیشتر جهت بررسی ارتباط بین خصیصههای فردی و رفتار کارآفرینان میباشد تا بدین وسیله مشخص گردد که آیا صفات فردی خاص ارتباطی با روالهای مدیریتی متفاوت در امر پدیدههای متهور جدید دارند یا خیر.
با پیشرفت فهم ما از عوامل محرک عملکرد کارآفرینی، نیاز به پیشرفت در کیفیت مباحث تئوریکی و شواهد مربوط بدان وجود دارد. بطور کلی، مقوله مربوطه به عملکرد کارآفرینی دارای صفاتی چون کمبود تحقیقات دسته جمعی و سیستماتیک است. مطالعات مختلفی از تعاریف تئوریکی و عملیاتی گستردهای به منظور جمعآوری اطلاعات در زمینه پدیدههای متهور کارآفرینی اقدام نمودهاند. بر این اساس مراکز تحقیقاتی نسبت به گسترش حوزه پهناوری از صنایع و کشورها در چارچوب حوزه مطالعاتی خود اقدام نموده و بر این اساس تحصیل یک نتیجهگیری تعمیم یافته عمومی و عملی در این زمینه با مشکل روبرو گردیده است. محققین و تحقیقات آنها در حول مجموعهای از سوالات تحقیقاتی یا روشهای تئوریکی مربوط به عملکردکارآفرینی متمرکز و سازماندهی نگردیدند. بر این اساس، موارد و اقدامات بسیاری در زمینه تلاش جهت شبیهسازی راهکارهای تحقیقاتی، که بر روی اینگونه سوالات متمرکز میباشند، میبایست تحصیل گردد. پدیدههایی که با طراحی برجسته خود (همراه با توجه به مسائل مرتبط با سازگاری با دیگر مطالعات) بازتابدهنده چشماندازهای تئوریکی و رویههای روششناسی بسیاری میباشند. در نهایت این نکته حائز اهمیت میباشد که این بررسی به روش مدیریتی به تحقیقات در حال انجام در زمینه مسائل مربوط به عوامل تعیین کننده کارآفرینی ربط داده شود.
عوامل تعیین کننده موفقیت کارآفرینی