در این قسمت لغات حسابداری بخش 29 عرضه شده است.
لغات حسابداری صفحه اصلی – کلیک کنید
خرید لغات حسابداری / مجموع لغات در کل رشته ها / لغات بر حسب گروه بندی چند رشته
لغات حسابداری بخش 29
inspection by variable |
بازرسی کمی |
inspection feedback |
بازخور بازرسی |
inspection frequency |
تواتر بازرسی |
inspection level |
سطح بازرسی |
inspection lot |
انباشته بازرسی |
inspection record |
سابقه بازرسی |
inspection station |
ایستگاه بازرسی |
inspector error |
خطای بازرس |
instability |
بی ثباتی، نااستواری، ناپایداری |
installation |
برپا کردن، نصب، استقرار، برپایی، دستگاه، برقراری |
installed capacity |
ظرفیت نصب شده، کارخانه |
instalment |
قسط |
instance |
نمونه |
instance of a formula |
نمونه فرمول |
instant |
دم، لحظه، آن |
instantaneous |
آنی، لحظه ای |
instantaneous axis |
محور لحظه ای |
instantaneous failure rate |
میزان شکست آنی |
instantaneous mean |
میانگین لحظه ای |
instantaneous rate |
نسبت لحظه ای، سرعت لحظه ای |
instantaneous rate of change |
میزان آنی تغییر، سرعت لحظه ای تغییر، میزان لحظه ای تغییر |
instantaneous value |
مقدار لحظه ای |
instantaneous velocity |
سرعت لحظه ای |
instead |
بجای |
instead of |
بجای، در عوض |
instruction |
آموزش، دستورالعمل، دستور، تعلیم، راهنما، یاددهی، تدریس |
instructive |
چیز یاد دهنده، عبرت آمیز، آگاهی دهنده |
instrument |
راهنمای علائم، وسیله پرداخت، وسیله، سند، ابزار، سنجه، آلت |
insufficient estimate |
براورد غیر کافی |
insulate |
جدا کردن، مجزا کردن |
insulation |
جداسازی |
insurance |
بیمه |
insurance certificate |
بیمه نامه |
insurance expense |
هزینه بیمه |
insurance premium |
حق بیمه |
intake stroke |
ضربه مکش |
intangible asset |
دارایی غیر ملموس، دارایی غیر مشهود، دارایی غیر مادی، دارایی غیر عینی، دارایی نامشهود |
intangible fixed asset |
دارایی ثابت غیر مشهود |
interdependence |
ارتباط متقابل، وابستگی درونی |
integer |
عدد درست، عدد صحیح |
integer modulo m |
اعداد صحیح به پیمانه m |
integer modulu |
پیمانه صحیح |
integer monic |
تکین صحیح |
integer multiplies of x |
مضرب های صحیح x |
integer number |
عدد صحیح، عدد درست |
integer part |
قسمت صحیح |
integer power |
توان عدد صحیح |
integer programming |
برنامه ریزی اعداد صحیح، برنامه ریزی عدد صحیح، برنامه ریزی با اعداد صحیح |
integer programming problem |
مسأله برنامه ریزی صحیح |
integer root |
ریشه صحیح |
integer variable |
متغیر صحیح |
integers modulo p |
اعداد صحیح به سنج p، اعداد درست به سنج p |
integrability |
انتگرال پذیری |
integrability condition |
شرط انتگرال پذیری |
integrability of continuous function |
انتگرالپذیری تابع پیوسته |
integrable |
انتگرال پذیر |
integrable differential equation |
معادله دیفرانسیل انتگرال پذیر |
integrable function |
تابع انتگرال پذیر |
integrating factor |
عامل انتگرال گیری، عامل انتگرال ساز، فاکتور انتگرال |
integral |
تغییر متغیر در انتگرال ریمان-استیلجس، صحیح، کامل، تام، تمام، انتگرال، تغییر متغیر در انتگرال لبگ، درست |
integral asymptotic formula of de moivre laplace |
فرمول مجانبی انتگرال دوموآور-لاپلاس |
integral by parts |
انتگرال جزء به جزء |
integral calculus |
حساب انتگرال، حساب جامع، حساب جامعه |
integral chain |
r-زنجیر صحیح |
integral closure |
بستار صحیح |
integral coefficient |
ضریب صحیح |
integral cosine |
کسینوس انتگرال |
integral curvature |
خمیدگی انتگرالی، خمیدگی گاوسی کل |
integral curve |
خم جامعه، منحنی انتگرال |
integral curves |
خم های انتگرال |
integral depending on a parameter |
انتگرال وابسته به یک پارامتر |
integral derivative rule |
قاعده مشتق انتگرال |
integral domain |
قلمرو صحیح |
integral element |
عنصر صحیح، عنصر صحیحا وابسته |
integral equation |
معادله انتگرالی، معادله انتگرال |
integral exponent |
توان انتگرال |
integral function |
تابع صحیح، تابع تام |
integral geometry |
هندسه انتگرال ها |
integral index |
اندیس صحیح |
integral logarithm |
لگاریتم انتگرال، انتگرال صحیح |
integral multiple |
مضرب صحیح |
integral number |
عدد صحیح |
integral of the second kind |
انتگرال نوع دوم، انتگرال دوگانه، انتگرال دوبل |
integral of the third kind |
انتگرال نوع سوم، انتگرال سه گانه، انتگرال تریپل |
integral operator |
عملگر انتگرالی، اپراتور انتگرالی |
integral optimization |
بهینه سازی با اعداد صحیح |
integral part |
جزء صحیح، بخش درست |
integral power |
قوه صحیح، توان صحیح |
integral quaternion |
کوترنیون صحیح |
integral r chain |
-rزنجیر صحیح |
integral r chain group |
گروه -rزنجیر صحیح |
integral representation |
نمایش انتگرالی |
integral root |
ریشه صحیح |
integral set |
مجموعه انتگرال |
integral sign |
علامت انتگرال |
integral sine |
سینوس انتگرال |
integral symbol |
علامت انتگرال |
integral test |
آزمون انتگرالی، آزمون انتگرال |
integral test for convergence |
آزمون انتگرال برای همگرایی |
integral transform |
تبدیل انتگرالی |
integral transformation |
تبدیل انتگرال |
integral transforms |
تبدیلات انتگرالی |
integral value |
مقدار صحیح |
integral with respect to x |
انتگرال نسبت به x |
integrally |
به طور درست، به طور کلی |
integrally closed ring |
حلقه صحیحا بسته |
integrally dependent |
به طور صحیح وابسته |
integrand |
انتگرالده |
integrant |
مؤلفه، عنصر، مکمل، جزء یکپارچه |
integraph |
انتگرال نگار |
integrate |
بدست آوردن تابع، انتگرال گرفتن |
integrated circuit |
مدار کلی، مدار یک پارچه، مدار مجتمع |
integrating |
انتگرال ساز، انتگرال گیری |
integrating factor |
عامل انتگرالگیری |
integration |
انتگرال گیری، تراکم، مجتمع |
integration by |
انتگرالگیری به وسیله ی |
integration by change of variable |
انتگرال گیری با تعویض متغیر |
integration by part |
انتگرالگیری جزء به جزء |
integration by partial fractions |
انتگرال گیری با استفاده از کسر های جزئی، انتگرال گیری به روش کسر های ساده |
integration by parts |
انتگرال گیری با اجزاء، انتگرال گیری جزء به جزء |
integration by power series |
انتگرال گیری با سری توانی |
integration by substitution |
انتگرال گیری به وسیله تغییر متغیر، انتگرال گیری با تعویض متغیر، انتگرال گیری از راه تبدیل متغیر |
integration by use of series |
انتگرال گیری با استفاده از سری ها |
integration constant |
ثابت انتگرال گیری |
integration factor |
عامل انتگرال گیری |
integration operator |
عملگر انتگرال گیری |
integrator |
انتگرال گیر |
integri |
کامل، تمام |
integro differential equation |
معادله انتگرو دیفرانسیل |
intelligent |
باهوش، زیرک، اندیشمند |
intense |
شدید، متمرکز |
intensifier |
تشدید کننده |
intensity |
شدت جریان، تمرکز، تندی، شدت، سختی، زیادی، قدرت |
intensity of electric field |
شدت میدان الکتریکی |
intensive |
متوجه به یک نقطه، متمرکز، شدید |
intensive lines |
خطوط شدیدا متمرکز |
inter |
بین، میان، در میان قرار دادن |
inter arrival |
بین دو ورود متوالی |
inter arrival time |
زمان بین دو ورود |
interacluster correlation coefficient |
ضریب همبستگی داخل خوشه ها |
interaction |
اثر متقابل، عکس العمل، بر هم کنش، تأثیر متقابل، اثر متقابل، اندرکنش، فعل و انفعال |
interaction effect |
اثر متقابل |
interactive |
محاوره ای، سؤال و جوابی |
interalia |
میان چند چیز دیگر |
interarrival time |
زمان بین دو ورود |
intercensal |
بین سرشماری |
intercept |
برخوردگاه، برخورد با محور، جلوگیری کردن، محدود شدن بین دو نقطه، دو منحنی با دو سطح، بازداشتن، حائل شدن، بخش جدا شده |
intercept elevation |
عرض از مبدأ |
intercept form |
صورت طول و عرض از مبدئی |
intercept of a line |
قطع یک خط |
interceptor |
حائل، بازدارنده |
interception |
برش، جلوگیری، فصل، انقطاع |
interceptor |
بازدارنده، حائل |
interchangeability |
معاوضه پذیری، تبادل پذیری، قابلیت جایگزینی، یدک پذیری |
interchange |
عوض کردن، معاوضه، مبادله، تفویض، با تبدیل، جابجا کردن، مبادله کردن، تعویض |
interchangeability |
قابلیت تعویض متقابل |
interchangeable |
تعویض پذیر |
interchangeably |
به جای یکدیگر، به جای هم |
interchanging |
تعویض، تبدیل، معاوضه، مبادله |
interclass |
بین گروه ها |
intercluster |
درون خوشه ای، بین خوشه ای |
interconnected networks |
شبکه های متصل به هم |
inference |
استنتاج، استنباط |
interquartile |
میان چارکی، بین چارک ها |
interest |
قابل توجه، مورد نظر بودن، مرابحه، سود تضمین شده، بهره، فایده، سود، تنزیل، ربح |
interest expense |
هزینه بهره |
interest factor |
عامل بهره |
interest rate |
نرخ بهره، نرخ ربح |
interfere |
مداخله کردن |
interference |
تداخل، اختلاف |
interference filter |
پالایه اختلال |
interference of waves |
تداخل موج ها |
interferometer |
تداخل سنج |
integral |
انتگرال |
interim statement |
صورت حساب مالی موقت، صورت حساب بین دوره ای، صورت حساب موقت |
intrinsically |
به طور ذاتی |
interior |
درون، درونی |
interior angle |
زاویه داخلی، زاویه متداخل |
interior angle of a polygon |
زاویه درونی چندضلعی |
interior angles |
زوایای داخلی |
interior common tangent |
مماس مشترک داخلی |
interior content |
قدر درونی |
interior measure |
اندازه داخلی، سنج داخلی |
interior of a set |
درون یک مجموعه، درون مجموعه |
interior of an angle |
درون زاویه |
interior operator |
عملگر درونی |
interior point |
نقطه داخلی |
interior point of a set |
نقطه درونی مجموعه |
interior product |
حاصلضرب درونی |
interior region |
ناحیه درونی |
interjacent |
واقع در میان، میانی |
interlocking |
قفل درونی، قفل از داخلی، درو ن قفلی، در هم گیر انداختن، در هم قفل انداختن |
intermediate |
منقطع، متناوب، دوره ای، غیر پیوسته، مقطع |
intermediate production |
تولید منفصل، تولید ناپیوسته، تولید گهگاهی |
intermediate |
متوسط، بینابینی، واسطه، میانی، وسط، میانه، بینی |
intermediate calculations |
محاسبات میانی |
intermediate field |
هیات میانی |
intermediate frequency |
میان بسامد |
intermediate good |
کالای واسطه، کالای واسطه ای، کالای میانی |
intermediate mill |
دستگاه میان نورد |
intermediate product |
محصول واسطه، کالای واسطه ای |
intermediate space |
فضای میانی |
intermediate value |
مقدار میانی |
intermediate value theorem |
قضیه مقدار میانی |
intermediate vertex |
راس میانی |
intermittent |
متناوب، نوبتی |
internal |
داخلی، درونی، میانی |
internal angle |
زاویه داخلی |
internal angle bisector |
نیمساز داخلی، نیمساز زاویه داخلی |
internal auditing |
حساب رسی داخلی، رسیدگی داخلی |
internal auditor |
ممیز داخلی، ممیز، حساب رس داخلی |
internal balance |
تراز داخلی |
internal bisector |
نیمساز داخلی |
internal chill |
خنک کن داخلی |
internal common tangent |
مماس مشترک داخلی |
internal composition |
ترکیب داخلی |
internal composition law |
قانون ترکیب درونی |
internal control |
سیستم کنترل داخلی، کنترل داخلی |
internal direct |
مستقیم داخلی |
internal direct product |
حاصل ضرب مستقیم درونی |
internal direct sum |
مجموع مستقیم داخلی |
internal division of a line segment |
تقسیم درونی پاره خط |
internal division of line segment |
تقسیم درونی پاره خط |
internal economic rate of return |
نرخ بازدهی داخلی اقتصادی |
internal external angles |
زوایای داخلی خارجی |
internal failure costs |
هزینه های نقص داخلی |
internal financial rate of return |
نرخ بازده داخلی مالی |
internal financing |
تأمین مالی داخلی |
internal law |
قانون داخلی |
internal node |
گره داخلی |
internal operation |
عمل درونی |
internal product |
حاصل ضرب داخلی، ضرب داخلی |
internal rate of return |
نرخ بازده داخلی سرمایه، نرخ بازده داخلی |
internal state |
حالت داخلی |
internal symmetry |
تقارن درونی |
internal tangent of two circles |
مماس مشترک داخلی دو دایره |
internal tangents |
مماس های درونی |
internal vertex |
رأس داخلی |
internally tangent circles |
دوایر مماس داخل |
international standards organization |
سازمان بین المللی استاندارد ها |
interpolate |
درون یافتن، واسطه یابی کردن، درونیابی کردن |
interpolation |
واسطه یابی، بین یابی، میانگینی، میانیابی، درونیابی، معدل گیری، درج وسائط، درج، درون پویش |
interpolation formula |
فرمول درونیابی |
interpolation method |
روش درونیابی |
interpolation search method |
روش جستجوی درون یابی، روش تجسس درون یابی |
interpolation space |
فضای درونیابی |
interpolation theorem |
قضیه درونیابی |
interpret |
تعبیر کردن، تفسیر کردن |
interpretation |
تعبیر، شرح، تفسیر |
interpretation in the frequency sense |
تفسیر به مفهوم فراوانی |
interpretation through KKT conditions |
طریق شرایط KKT تعبیر از |
interpreter |
مفسر، مترجم |
interquartile |
میان چارکی، بین چارک ها |
interquartile range |
برد میان چارکی، فاصله چارکی، دامنه میان چارکی، حوزه میان چارکی |
interrupt |
وقفه، ایجاد وقفه کردن |
interruption |
وقفه، انقطاع |
intersect |
متقاطع بودن، قطع کردن، متکی بودن، اشتراک داشتن |
intersecting |
متقاطع |
intersecting lines |
خطوط متقاطع |
intersection |
اشتراک، فصل مشترک، تقاطع، مقطع |
intersection method |
روش مقطعی، روش برش |
intersection of events |
اشتراک پیشامد ها، مقطع حوادث |
intersection of family |
مقطع خانواده |
intersection of planes |
تقاطع صفحات |
intersection of relations |
مقطع روابط، اشتراک روابط |
intersection of sets |
مقطع مجموعه ها، اشتراک مجموعه ها |
intersection of subgroups |
مقطع دو زیرگروه |
intersection of two lines |
تقاطع دو خط |
intersection of two surface |
مقطع دو رویه، فصل مشترک دو رویه |
intersection of two surfaces |
مقطع دو رویه، فصل مشترک دو رویه |
intersection point |
نقطه تقاطع |
intersection point of the three altitudes of a triangle |
نقطه تقاطع سه ارتفاع مثلث |
interspace |
جداساختن، فاصله، حائل |
interspatial |
میان فضائی |
interstice |
فضای واقع بین اشیاء نزدیک به هم |
interstitial |
واقع در فضای با اشیاء نزدیک به هم، درون حفره ای، بین نشین |
interval |
بازه |
interval connectedness |
همبندی بازه |
interval covering |
فاصله پوشاننده |
interval estimate |
تخمین فاصله ای، برآورد فاصله ای |
interval estimation |
برآورد بازه ای |
interval function |
تابع بازه ای |
interval halving |
نصف کردن فاصله |
interval linear programming |
برنامه ریزی خطی بازه ای |
interval mapping |
نگاشت بازه |
interval mapping theorem |
قضیه نگاشت بازه |
interval measurement |
اندازه گیری فاصله ای |
interval of confidence |
دامنه اطمینان |
interval of constancy |
بازه ثبات، فاصله تغییر ناپذیری |
interval of convergence |
بازه همگرایی، فاصله تقارب، فاصله همگرایی |
interval of indeterminacy |
تازه ابهام |
interval of indeterminacy |
بازه ابهام |
interval of integration |
فاصله انتگرالگیری، بازه انتگرال گیری |
interval of ratio measurement |
اندازه گیری فاصله ای یا نسبی |
interval of variation |
فاصله تغییرات، حدود تغییرات |
interval or scale |
مقیاس فاصله ای یا نسبی |
interval scale |
مقیاس رتبه ای، مقیاس فاصله ای |
interval subset |
زیرمجموعه بازه |
intervallic |
فاصله ای |
interviewer |
پرسشگر، مصاحبه کننده |
interviewer bias |
اریبی پرسشگر |
into |
غیر پوشا، به تو، در، بتوی |
into mapping |
نگاشت بتوی |
intra |
پیشوندی به معنی داخل، داخل، در طی، تو |
intra block |
درون بلوکی |
intra block effects |
اثر های درون، رده ای |
intra class correlation |
همبستگی درون-رده ای |
intraclass |
داخل گروه ها |
intracluster |
درون خوشه ای |
intracluster correlation |
همبستگی داخل خوشه ها |
intransitive |
ناتراگذر، نامتعدی |
intransitive group |
گروه ناترایا |
intransitive permutation |
تبدیل غیر انتقال پذیر |
intransitive relation |
رابطه غیر انتقال پذیر |
intrinsic |
اصلی، باطنی، ذاتی، اندرونی |
intrinsic equation |
معادله ذاتی |
intrinsic equations |
معادله های ذاتی |
intrinsic equations of a space curve |
معادلات ذاتی یک منحنی فضائی |
intrinsic geometry |
هندسه ذاتی |
intrinsic properties |
ویژگی های ذاتی |
intrinsic properties of a curve |
خصوصیت ذاتی منحنی |
introduce |
معرفی شدن، عرضه کردن، معرفی کردن، در نظر گرفتن، مطرح کردن، نشان دادن، تعریف کردن، آشنا کردن |
introduction |
مقدمه، پیش گفتار، دیباچه |
introductory |
مقدماتی |
intuition |
شهود، دریافت ناگهانی، درک مستقیم، اشراق، بصیرت، بینش |
intuitionalism |
شهودگرایی |
intuitionastic mathematics |
ریاضیات شهودی |
intuitionism |
شهودگرایی |
intuitionistic |
اشراقی، شهودی، ادراکی |
intuitionistic logic |
منطق شهودی |
intuitionistic mathematics |
ریاضیات شهودی |
intuition |
|
intuitive |
دریافتی، شهودی، ادراکی |
intuitive principle of abstraction |
اصل ضهودی تجرید |
intuitively |
به طور شهودی |
invalid |
نادرست، غیرمجاز، ناکافی، ضعیف، نامعتبر |
invalidity |
بی اعتباری، عدم اعتبار |
invariable |
نامتغیر، تغییر ناپذیر، پایا، ثابت، استوار، بی تغییر، پابرجا |
invariance |
ناوردایی |
invariance of cross ratio |
ناوردایی نسبت ناهمساز |
invariance principle |
اصل ناوردایی |
invariance theorem |
قضیه ناوردایی |
invariance under similarity transformation |
پایایی تحت تبدیل تشابه |
invariant |
تغییر ناپذیر، نامتغیر، پایدار، پایا، ناوردا |
invariant delta function |
تابع دلتای ناوردا |
invariant direction |
امتداد خاص، امتداد ممتاز، امتداد تغییر ناپذیر، امتداد پایا، جهت ثابت |
invariant distribution |
توزیع ناوردا |
invariant element |
عنصر ثابت |
invariant estimator |
برآورد کننده ناوردا |
invariant factor |
عامل پایدار، سازه پایا |
invariant measure |
اندازه ناوردا |
invariant metric |
متریک ناوردا |
invariant property |
ویژگی ناوردا |
invariant subgroup |
زیرگروه نامتغیر، زیرگروه ثابت، زیرگروه تغییر ناپذیر، زیرگروه پایا |
invariant subset |
زیرمجموعه ثابت |
invariant subspace |
زیرفضای ناوردا |
invariant vector |
بردار خاص، بردارممتاز، بردار تغییر ناپذیر، بردار پایا |
invariants of an abelian group |
ثابت های یک گروه آبلی |
invent |
ابداع کردن، اختراع کردن، جعل کردن |
inventive |
ابداعی، اختراعی |
inventor |
جاعل، مخترع |
inventory |
موجودی کالا، موجودی، انبار داری، کنترل موجودی، دفتر دارایی، دفتر موجودی، موجودی انبار، سیاهه، صورت اموال |
inventory card |
کارت انبار |
inventory control |
کنترل موجودی کالا، کنترل موجودی |
inventory control theory |
نظریه کنترل موجودی |
inventory count |
شمارش موجودی |
inventory model |
مدل موجودی، مدل انبارداری |
inventory problem |
مسأله انبارداری |
inventory reserve |
اندوخته موجودی کالا |
inventory turnover |
گردش موجودی |
inverse |
وارون، معکوس، عکس، منعکس، وارونه |
inverse analytic function |
تابع تحلیلی وارون |
inverse bijection |
دوسوئی عکس |
inverse classes |
کلاس های معکوس |
inverse correlation |
همبستگی غیر مستقیم |
inverse correspondence |
تناظر وارون |
inverse element |
عنصر عکس، عامل معکوس، عضو معکوس، عضو وارون، عنصر وارون |
inverse formula |
فرمول معکوس |
inverse formula for Fourier transforms |
فرمول معکوس برای تبدیلات فوریه |
inverse Fourier transform |
تبدیل معکوس فوریه |
inverse function |
تابع معکوس |
inverse function theorem |
قضیه تابع معکوس |
inverse hyperbolic functions |
توابع هذلولی معکوس، توابع معکوس هیپربولیک |
inverse image |
نقش معکوس |
inverse image of a set |
نگاره وارون مجموعه |
inverse image of point |
تصویر معکوس نقطه |
inverse image of under |
تصویر معکوس … تحت |
inverse image under |
نقش معکوس تحت |
inverse image with respect to |
نقش معکوس تحت |
inverse interpolation |
درونیابی وارون، درونیابی معکوس |
inverse Laplace transform |
تبدیل لاپلاس معکوس |
inverse logarithm |
لگاریتم معکوس، پادلگاریتم، آنتی لگاریتم |
inverse mapping |
نگاشت وارون، مطابقه عکس |
inverse matrix |
ماتریس وارون، ماتریس عکس، ماتریس معکوس |
inverse matrix calculation |
محاسبه ماتریس معکوس |
inverse matrix condition for existence |
شرط وجود ماتریس معکوس |
inverse matrix definition |
تعریف ماتریس معکوس |
inverse morphism |
ریختی وارون |
inverse number |
عدد عکس، عدد معکوس |
inverse of a function |
معکوس یک تابع |
inverse of a point |
منعکس نقطه |
inverse of a proposition |
نقیض یک گزاره |
inverse of function |
عکس تابع |
inverse of image |
عکس تصویر |
inverse of matrix |
عکس ماتریس، معکوس ماتریس |
inverse of ratio |
عکس کسر، کسر معکوس |
inverse operation |
عمل معکوس، عمل وارون |
inverse order |
ترتیب معکوس |
inverse point |
نقطه معکوس |
inverse points |
نقاط منعکس |
inverse probability |
احتمال معکوس، احتمال وارون |
inverse proportion |
تناسب معکوس، نسبت متکافی، تکافی نسبت |
inverse ratio |
عکس کسر، نسبت معکوس، کسر معکوس |
inverse relation |
نسبت معکوس، رابطه معکوس |
inverse relationship |
بستگی معکوس |
inverse tangent |
تانژانت معکوس |
inverse to itself |
معکوس خودش |
inverse transformation |
تبدیل معکوس، ترادیسی وارون، تبدیل وارون |
inverse trigonometric function |
تابع مثلثاتی معکوس |
inverse trigonometric functions |
تابع های مثلثاتی وارون، توابع مثلثاتی معکوس |
inverse variation |
تغییر به نسبت عکس |
inversely |
معکوس، برعکس، به طور معکوس |
inversely congruent figures |
شکل های معکوسا همنهشت |
inversely induced topology |
توپولوژی نگار وارون |
inversely proportional |
متناسب معکوس، معکوسا متناسب |
inversely proportional quantities |
کمیت های معکوسا متناسب |
indirectly proportional quantities |
کمیت های معکوسا متناسب |
inversely similar |
مجانس معکوس، معکوسا متشابه، معکوسا مشابه |
inverses of hyperbolic functions |
معکوس های توابع هذلولی گون |
inversion |
انعکاس |
inversion formula |
فرمول انعکاس، فرمول معکوس، دستور معکوس کردن |
inversion formula for Fourier transform |
فرمول معکوس برای تبدیل لاپلاس |
inversion formulas |
فرمول های انعکاس |
inversion of permutation |
انعکاس در تبدیل |
invert |
معکوس کردن، عکس کردن معکوس، وارون کردن |
inverted |
عکس شده، معکوس شده |
inverted proportion |
خلاف نسبت، عکس نسبت |
inverted transform |
تبدیل وارون |
inverter |
عکس کننده، معکوس کننده |
inevitability |
وارون پذیری، قلب پذیری |
invertible |
معکوس پذیر |
invertible element |
عنصر وارون پذیر |
invertible element of a ring |
عنصر وارون پذیر حلقه |
invertible function |
تابع معکوس پذیر |
invertible linear transformation |
تبدیل خطی معکوسپذیر |
invertible matrix |
ماتریس عکس پذیر، ماتریس معکوس پذیر، ماتریس وارون پذیر |
invertible transformation |
تبدیل معکوسپذیر |
investigate |
بازجوئی کردن، بررسی، بررسی کردن، تحقیق کردن، وارسی کردن، پژوهیدن |
investigation |
بررسی، رسیدگی، بازرسی، تحقیق، تحلیل، بحث، پژوهش، مطالعه |
investigator |
پژوهشگر، بازجو، محقق |
investment |
سرمایه گذاری |
investment problem |
مسأله سرمایه گذاری |
invisible |
نامرئی |
invoice |
سیاهه، صورت خرید، صورت حساب |
involute |
گسترده، پیچ، گسترنده، باز شده، گسترنده، گسترش دهنده |
involute curve |
منحنی گسترده |
involute of a curve |
گسترنده خم |
involute of a space curve |
گسترده یک منحنی فضایی |
involute of a surface |
گسترده یک سطح |
involute of circle |
پیچ دایره |
involute of the circle |
گسترده یک دایره |
involution |
به توان رسانی، برگشت، تضامن، بسط |
involution in a banach algebra |
برگشت در جبر باناخ |
involution law |
قانون برگشتی، قانون برگشت |
involution of algebraic correspondence |
برگشت تناظر جبری |
involutive element |
عنصر تضامنی |
involutory |
تضامنی |
involutory matrix |
ماتریس خودوارون |
involutory property |
خاصیت تو در تو |
involutory property duality |
خاصیت تو در تو دوگانی |
involutory system |
دستگاه برگشتی |
involve |
همراه بودن، ناشی شدن، عبارت است از، به کار رفتن، مستلزم بودن، متضمن بودن، شامل شدن، ایجاب کردن |
inward |
به طرف داخل، درونگرا |
inward vector |
برداردرونگرا |
irrational |
نامناسب، نامستدل |
irrational |
ناگویا، اصم، گنگ، عدد اصم، عدد ناگویا، عدد گنگ |
irrational algebraic surface |
رویه جبری گنگ |
irrational equation |
معادله اصم، معادله گنگ |
irrational exponent |
نماینده اصم، نماینده گنگ، توان ناگویا، نمای گنگ، توان گنگ |
irrational function |
تابع گنگ |
irrational number |
عدد گنگ |
irrational root |
ریشه اصم |
irrationality |
اصمیت، اصم بودن، گنگی |
irreducibility |
تحویل ناپذیری |
irreducibility theorem |
قضیه تحویلناپذیری |
irreducible |
ساده نشدنی، تحویل ناپذیر، کاهش نیافتنی، تجزیه ناپذیر |
irreducible 3 manifold |
خمینه سه بعدی تحویل ناپذیر |
irreducible case |
حالت تحویل ناپذیر |
irreducible character |
مشخصه تحویل ناپذیر، مشخصه ساده |
irreducible component |
مولفه تحویل ناپذیر |
irreducible continuous geometry |
هندسه پیوسته تحویل ناپذیر |
irreducible element |
عضو تحویل ناپذیر |
irreducible element of a ring |
عنصر تحویل ناپذیر حلقه |
irreducible equation |
معادله تحویل ناپذیر |
irreducible factor |
سازه تحویل ناپذیر |
irreducible form |
صورت تحویل ناپذیر، صورت ساده نشدنی |
irreducible ideal |
ایده آل تحویل ناپذیر |
irreducible k module |
k-مدول تحویل ناپذیر |
irreducible markov chain |
زنجیر تحویل ناپذیر مارکوف |
irreducible module |
مدول تحویل ناپذیر |
irreducible polynomial |
چندجمله ای تحویل ناپذیر |
irreducible R-module |
R – مدول تحویل ناپذیر |
irreducible radical |
رادیکال تحویل ناپذیر |
irreducible representation |
نمایش تحویل ناپذیر |
irreducible Riemannian manifold |
خمینه ریمانی تحویل ناپذیر |
irreducible ring |
حلقه تحویل ناپذیر |
irreducible set |
مجموعه تحویل ناپذیر |
irreducible symmetric hermitian space |
فضای ارمیتی متقارن تحویل ناپذیر |
irreducible tensor |
تانسور تحویل ناپذیر |
irreducible variety |
چندگونای تحویل ناپذیر |
irredundant |
نا فزونه، غیر زائد |
irredundant decomposition |
تجزیه نافزونه |
irredundant intersection |
اشتراک نافزونه |
irreflexive |
ضد بازتابی، ضد انعکاسی، نابازتابی، غیر انعکاسی |
irreflexive relation |
رابطه نا بازتابی |
irregular |
نامنظم، بی قاعده، غیر عادی |
irregular matrix |
ماتریس نامنظم |
irregular permutation |
جایگشت نامنظم، جانشینی غیر منظم |
irregular point for a set |
نقطه غیر عادی مجموعه |
irregular polygon |
چندضلعی غیر منتظم، چندضلعی نامنظم |
irregular singular point |
نقطه تکین غیر عادی |
irregular surface |
سطح نامنظم |
irremovable |
انتقال ناپذیر |
irremovable discontinuity |
ناپیوستگی رفع ناشدنی |
irrespective |
بدون توجه |
irreversible embrittlement |
تردی غیر برگشت پذیر |
irreversible process |
فرآیند برگشت ناپذیر |
irrevocable documentary credit |
اعتبار اسنادی غیر قابل فسخ، اعتبار اسنادی برگشت پذیر |
irrational |
بی چرخش، غیر چرخشی، نا دورانی |
irrational field |
میدان بدون چرخش |
irrational flow |
جریان غیر دورانی |
irrational vector field |
میدان برداری بی ناو |
is allowed |
مجاز باشد، معتبر باشد |
is an element of |
یک عنصر … است |
is called |
خوانده می شود |
is concerned with getting |
متوجه خواندن |
is considered to be |
فرض می شود |
is contained in |
زیرمجموعه، زیرمجموعه … است، در درون … قرار دارد، در داخل … بودن، داخل … است، در … قرار دارد |
is coupled |
وصل کرده است |
is defined as |
بنا به تعریف، چنین تعریف می کنیم |
is determined |
تعریف شده است |
is due to |
از … ناشی می شود، قرار است، منسوب است |
is found |
به دست می آوریم، پیدا می کنیم |
is included in |
در داخل … بودن |
is inversely proportional |
نسبت معکوس دارد |
is irrelevant |
مربوط نیست |
is isomorphic to |
با … یکسان است |
is meant |
مورد نظر می باشد |
is not obligatory |
صرف نظر کردن |
is preferable to |
نسبت به … ترجیح دارد |
is referred to |
توصیه می شود |
is said to be |
گویند |
is subject to |
اگر قرار باشد، وارد شدن |
is the same as |
برابر است |
is understand |
نشان دهنده این است، به مفهوم این است که، عبارت است از |
is unrestricted |
هیچ گونه محدودیتی ندارد |
is useful |
سودمند است |
iso |
یک، یکسان |
iso cost lines |
خطوط هم هزینه، منحنی های سطح، خطوط هم خرجی |
isobar |
همفشار |
isobaric surface |
رویه تک فشار، رویه ثابت فشار |
isochronous |
همزمان |
isochronous curve |
منحنی همزمان |
isoclinal |
هم شیبی، هم شیب، یک شیبه |
isodiametric |
متساوی القطر |
isogonal |
همزاویه ای، متساوی الزوایا، مطابق، تک گوشه ای، دارای زاویه های برابر، هم زاویه |
isogonal mapping |
نگاشت هم زاویه ای |
isogonal transformation |
تبدیل حافظ زاویه |
isogonic |
متساوی الزوایا |
isolate |
مجزا کردن، جدا کردن |
isolate point |
نقطه منفرد، نقطه مجزا |
isolated |
تنها، منزوی، منفرد، جدا |
isolated critical |
بحرانی منزوی |
isolated critical point |
نقطه بحرانی منزوی |
isolated ordinal number |
عدد ترتیبی تنها |
isolated point |
نقطه تنها |
acnode |
نقطه تنها، نقطه مزدوج |
isolated primary component |
مولفه ابتدایی تنها |
isolated real root |
ریشه حقیقی منزوی، ریشه حقیقی منفرد |
isolated set |
مجموعه تنها |
isolated singular point |
نقطه استثنایی تنها، نقطه تکین تنها |
isolated singularity |
تکینی تنها |
isolated square |
مربع تنها، مربع منفرد |
isolated vertex |
رأس تنها |
isolated zero |
صفر منفرد |
isolated zeros |
صفر های تنها |
isolation |
تنهائی، انفراد |
isomer |
هم فرمول، هم ترکیب، ایزومر |
isomerism |
هم ترکیبی، هم فرمولی |
isometer |
طولپای |
isometric |
هم مقیاس، ایزومتریک، همانمتری |
isometric axonometry |
محورسنجی طولپای |
isometric graph |
گراف یکریخت |
isometric mapping |
نگاشت طولپای |
isometric projection |
تصویر هم مقیاس |
isometric spaces |
فضا های طول پای |
isometric surfaces |
رویه های طولپای |
isometry |
ایزومتری، همانمتری، همسنجی، طولپایی، یکمتری، حافظ اندازه، تبدیل حافظ طول |
isomorph |
یکسان، هم ریخت، همسان |
isomorphic |
یکسان، هم ریخت، همسان، یک ریخت |
isomorphic algebraic systems |
دستگاه های جبری یکریخت |
isomorphic Boolean algebra |
جبر بولی یک ریخت |
isomorphic graphs |
گراف های یکریخت |
isomorphic groups |
گروه های یکریخت |
isomorphic lattice |
شبکه یک ریخت |
isomorphism |
یکریختی |
isomorphism of fields |
ایزومورفیسم هیئت ها، هم ریختی هیئت ها، ایزومورفیسم میدان ها |
isomorphism of groups |
ایزومورفیسم گروه، هم ریخت گروه ها، ایزومورفیسم گروه ها |
isomorphism of ordered sets |
ایزومورفیسم مجموعه های مرتب، هم ریختی مجموعه های مرتب |
isomorphism of rings |
هم ریختی حلقه ها، ایزومورفیسم حلقه ها |
isomorphism theorems |
قضایای ایزومرفیسم |
isomorphous |
همسان، هم شکل، هم ریخت |
isomorphy |
هم ریختی، ایزومورفی، همشکلی، یکدستی |
isoperimeter inequality |
نامساوی هم پیرامونی |
isoperimetric |
هم محیط، هم پیرامون، متساوی المحیط |
isoperimetric curves |
خم های برابر محیط |
isoperimetric inequalities |
نابرابری های برابر-محیطی |
isoperimetric problems |
مساله های برابر-محیطی |
isoperimetrical |
هم پیرامون، متساوی المحیط |
isoperimetry |
هم پیرامونی |
isoresource curve |
منحنی منبع همسان |
isosceles |
مثلث متساوی الساقین، متساوی الساقین |
isosceles spherical triangle |
مثلث کروی متساوی الساقین |
isosceles trapezoid |
ذوزنقه متساوی الساقین |
isosceles trapezoid |
ذوزنقه متساوی الساقین |
isosceles triangle |
مثلث متساوی الساقین، مثلث دو پهلو برابر، مثلث راست پای |
isothere |
منحنی، ایزومتر |
isotherm |
همدما |
isothermal |
هم دما، حرارت تابستانی یکسان |
isothermal conjugate system of curves on a surface |
دستگاه مزدوج منحنی های هم دما روی یک سطح |
isothermal coordinates |
مختصات تکدمایی |
isothermal expansion |
انبساط همدمایی |
isothermal lines |
خط های تکدما |
isothermal parameters |
پارامتر های تکدمایی |
isothermal transformation |
استحاله در دمای ثابت، استحاله ایزوترم |
isothermic |
هم دما |
isothermic family of curves on a surface |
دسته منحنی های هم دما روی یک سطح |
isotone |
همنوا، ایزوتون، هم نوترون |
isotonic |
همنوا |
isotopy |
ایزوتوپی |
isotrope |
متحدالخواص، ایزوتروپ، همسان، تکروند، متشابه الامتداد، یکسانگرد |
isotropic |
متجانس، یکسان گرد، همسان گرد، همگن، همروند، ایزوتروپ |
isotropic curve |
منحنی همگن، منحنی ایزوتروپ |
isotropic lines |
خطوط متشابه الامتداد، خطوط تکروند |
isotropic plane |
صفحه ایزوتروپ |
isotropy |
همروندی، همسانگردی، متحدالخواصی، ایزوتروپی |
isotropy subgroup |
زیرگروه هم روندی |
issue |
ناشی شدن، نتیجه بحث، صادر شدن، موضوع، انتشار دادن، شماره، عمل |
issued stock |
سهام منتشره |
issuing |
صدور کالا از انبار |
it can be seen that |
می توان تحقیق کرد که |
it follow that |
در نتیجه خواهیم داشت، در این صورت |
it is advisable |
بهتر است |
it is common practice |
معمولا، امری معمولی است |
it is common practice to |
معمولا |
it is convenient |
کار را ساده می کند |
it is convenient to |
بهتر است، شایسته است |
it is customary |
معمولا |
it is easy to draw |
رسم … آسان است |
it is easy to verify |
به آسانی ثابت می شود |
it is found that |
ملاحظه می شود که |
it is normal |
بهتر است |
it is possible to |
می توان |
it is readily seen |
به سادگی معلوم می شود که |
it is required to |
بخواهیم، می خواهیم، مطلوب است |
it is then advisable |
به همین مناسبت توصیه می شود که |
it is understood that |
معلوم باشد، بدانیم |
it means |
یعنی |
it should be noted that |
لازم به یادآوری است که |
it was found that |
معلوم شد که |
it would be unfortunate |
صحیح نیست، درست نیست |
it’s useful |
بهتر است که |
italicized |
کج شده |
item |
عنصر، داده، بخش، عنوان، قلم، جنس، داده اطلاعاتی، فقره، مورد |
item by item sequential plan |
طرح نمونه گیری پی در پی قلم به قلم |
itemize |
قلم به قلم نوشتن، جزء به جزء مشخص کردن، جزء به جزء مرتب کردن، جزء به جزء تجزیه و تحلیل کردن |
itemized price list |
لیست جزء به جزء قیمت |
iterate |
تکرار کردن، بارستن |
iterated |
مکرر، بارسته |
iterated integral |
انتگرال مکرر |
iterated integration |
انتگرال گیری مکرر |
iterated kernel |
هسته مکرر |
iterated limit |
حد مکرر |
iterated series |
سری مکرر |
repeated series |
سری مکرر |
iteration |
بارست، از سرگیری، پیاپی، تکرار، تسلسل |
iteration method |
روش تکرار |
iteration process |
روش مبتنی بر تکرار |
iterative |
ترجیعی، تکراری |
iterative improvement |
اصلاح تکراری |
iterative method |
روش تکراری |
iterative process |
فرآیند تکراری |
iterative step |
قذم تکراری |
its argument |
آرگومان خود را |
itself |
خود، هم |
invertible function |
تابع وارون پذیر |
invertible matrix |
ماتریس وارون پذیر |
j |
دهمین حرف الفبای انگلیسی |
Jackson networks |
شبکه های جکسون |
Jacobi condition |
شرط ژاکوبی |
Jacobi differential equation |
معادله دیفرانسیل ژاکوبی |
Jacobi field |
میدان ژاکوبی |
Jacobi identity |
اتحاد ژاکوبی |
Jacobi imaginary transformations |
تبدیل های انگاری ژاکوبی |
Jacobi inverse problem |
مسأله وارون ژاکوبی |
Jacobi matrix |
ژاکوبی ماتریس |
Jacobi method |
روش ژاکوبی |
Jacobi polynomials |
چندجمله ای های ژاکوبی |
Jacobi symbol |
نماد ژاکوبی |
Jacobi transformation |
تبدیل ژاکوبی |
Jacobi’s identity |
اتحاد ژاکوبی |
Jacobi’s polynomials |
چندجمله ای های ژاکوبی |
Jacobi’s theorem |
قضیه ژاکوبی |
Jacobean |
دترمینان ژاکوبی، ژاکوبی، ژاکوبین |
Jacobean determinant |
دترمینان ژاکوبی، ژاکوبی |
Jacobean elliptic functions |
توابع بیضوی ژاکوبی |
Jacobean matrix |
ماتریس ژاکوبین، ماتریس ژاکوبی |
Jacobean of n functions in n variables |
ژاکوبین n تابع ِ n متغیره |
Jacobean of transform |
ژاکوبین تبدیل |
Jacobean of transformation |
ژاکوبین تبدیل |
Jacobean variety |
چندگونای ژاکوبی |
Jacobson radical |
رادیکال جیکوبسن |
jag |
دندانه دار کردن، دندانه، بریدگی |
jagged |
دندانه دار، اره مانند، پله ای |
jaggy |
دندانه ای |
jam |
گیر کردن، مسدود کردن، تراکم، فشرده شدن |
jamming |
انسداد، مسدود کردن |
Jansen’s inequality |
نامساوی جانسن |
jargon |
زبان نامفهوم |
Jensen formula |
فرمول ینسن |
Jensen inequality |
نابرابری ینسن |
jerk |
کشش، ضربه، برخورد، تکان تکان |
jig |
الگوی کار، الگو، قید، هدایت کننده ابزار، گیره، راهنما، راهنمای کار |
jig and fixture |
قید و بند |
jig boring |
سوراخ کاری دقیق |
job |
وظیفه، شغل، کار، پست |
job analysis |
تجزیه و تحلیل شغل، تحلیل و بررسی حرفه، کارشکافی |
job centered |
متمرکز روی کار، کار مدار |
job classification |
طبقه بندی مشاغل، طبقه بندی شغل |
job enlargement |
عناصر تشکیل دهنده شغل، گسترش محدوده مشاغل، توسعه کار |
job evaluation |
ارزیابی شغل، ارزشیابی شغل |
job group |
گروه شغلی، رسته شغلی |
job hazards |
خطرات شغلی |
job hierarchy |
سلسله مراتب شغلی |
job knowledge |
کاردانی، معلومات شغلی |
job order |
سفارش کار |
job order costing |
هزینه یابی سفارش کار |
job planning |
برنامه ریزی شغلی |
job production |
تولید تکی (تکسازی) |
job rating |
ارزیابی شغل، تقویم شغل، نرخ گذاری کار |
job satisfaction |
رضایت شغلی |
job sequence |
توالی کار ها |
job shop scheduling |
زمان بندی کار در کارگاه |
job shop work |
کار کارگاهی |
job standard |
معیار کار |
job surrounding |
شرایط کار، محیط کار |
job task pyramid |
هرم وظایف، سلسله مراتب رسمی شغلی، نمودار سازمان رسمی |
job training |
آموزش حرفه ای |
judgment |
حکم، قضاوت، تصدیق |
judgment sample |
نمونه قضایی |
judgment sampling |
نمونه برداری قضاوتی |
join |
الحاق کردن، متصل نمودن، پیوستن، جفت شدن، وصل شدن، الحاق، وصل، اجتماع، اتحاد، وصل کردن، متصل کردن، ملحق شدن، ملحق کردن، اتصال |
join irreducible |
تحویل ناپذیر الحاقی |
join irreducible decomposition |
تجزیه تحویل ناپذیر الحاقی |
join of elements in a lattice |
وست عنصر ها در مشبکه |
join of sets |
الحاق مجموعه ها |
join of two subgroups |
وست دو زیرگروه |
joining rate |
نرخ اتصال |
joint |
همبند، مشترک، مفصل، اتصال، توأم، زانویی، بند، درز، اتصالی، لولا، چفت، متصل، متحد، شکاف |
joint Bayesian distribution |
توزیع بیزی مشترک |
joint characteristic function |
تابع مشخص توأم |
joint denial |
نفی مشترک، ترکیب عطفی دو نقیض، نفی مضاعف |
joint density |
چگالی توأم |
joint density function |
تابع چگای توأم |
joint design |
طرح اتصال |
joint distribution |
توزیع توأم، توزیع مشترک، بخش مشترک |
joint distribution function |
تابع توزیع توأم، تابع پخش توأم |
joint effects |
تأثیرات مشترک |
joint frequency function |
تابع چگالی توأم |
joint gap |
درز جوش |
joint information |
اطلاعات مشترک |
joint marginal distribution |
توزیع حاشیه ای توأم |
joint occurrence |
فراوانی مشترک |
joint parameter spaces |
فضاهای پارامتری مشترک |
joint probabilities |
احتمالات توأم، احتمالات مشترک، احتمالات همبسته |
joint probability density |
چگالی احتمال مشترک |
joint probability distribution |
توزیع احتمال توأم، توزیع حاشیه ای توأم |
joint probability function |
تابع احتمال توأم |
joint probability table |
جدول احتمال توأم، جدول احتمال مشترک |
joint products |
محصولات پیوسته، محصولات توأم |
joint random variable |
متغیر تصادفی توأم |
joint restraint |
مهار اضافی اتصال |
joint stock company |
شرکت سهامی |
joint venture |
سرمایه گذاری کلی، سرمایه گذاری شراکتی |
jointly |
با هم، مشترکا، توأما |
jointly continuous |
پیوسته توأم |
jointly distributed |
مشترکا توزیع شده، توأما توزیع شده |
jolt type machine |
ماشین رها کن |
jolting |
بالا بردن و رها کردن |
Jordan |
ژردان |
Jordan algebra |
جبر ژوردان |
Jordan arc |
کمان ژوردان، قوس ژوردان |
Jordan block |
قالب ژردان |
Jordan canonical form |
فرم متعارف ژردان |
Jordan content |
محتوای ژوردان |
Jordan curve |
منحنی ژردان، خم ژوردان، خم بسته ساده |
Jordan curve theorem |
قضیه منحنی ژوردن، قضیه خم ژوردان |
Jordan domain |
حوزه ژوردان |
Jordan form |
فرم ژردان |
Jordan matrix |
ماتریس ژردان |
Jordan measurable set |
مجموعه اندازه پذیر ژردان، مجموعه دارای اندازه ژردان |
Jordan measure |
اندازه ژوردان |
Jordan test |
آزمون ژردان |
Jordan theorem on Fourier series |
قضیه ژردان در مورد سری های فوریه |
Jordan’s lemma |
لم ژوردان |
joukowski transformation |
تبدیل ژوکوفسکی، تبدیل حافظ زاویه |
joule |
واحد کار، انرژی و حرارت در دستگاه SI تقریبا |
journal |
دفتر روزنامه، سرمحور، تکیه گاه اصلی، دفتر روزانه |
journal book |
دفتر روزنامه |
journal voucher |
برگه روزنامه، سند حسابداری، مدرک روزنامه، سند روزنامه |
journalize |
در دفتر روزنامه ثبت کردن، در دفتر روزنامه وارد کردن |
joystick |
دسته فرمان |
judge |
داور |
judgement |
قضاوت، داوری، فتوی، رأی، حکم |
judgement methods |
روش های نظری |
judgement sampling |
نمونه برداری مبتنی بر قضاوت |
jump |
پرش، جهش، افزایش ناگهانی |
jump cut broach |
خانکش با دندانه جهت دار |
jump discontinuity |
ناپیوستگی جهشی |
ordinary discontinuity |
ناپیوستگی جهشی |
jump statement |
دستور پرشی، دستور شرطی |
junction |
نقطه اتصال، برخوردگاه، اتصال، ارتباط، پیوندگاه، پیوند، انشعاب، نقطه اتصال، محل ربط، مفصل |
junction point |
نقطه اتصال |
junior |
کوچکتر، کهتر |
junior grade employee |
کارمند دونپایه |
Jupiter |
سیاره مشتری |
just |
فقط |
just as before |
که مثل حالت قبل است |
just as in |
درست مشابه قسمت |
justifiable |
قابل تصدیق، صدق پذیر، توجیه پذیر، قابل توجیه |
justifiable excuse |
عذر موجه |
justification |
اثبات، دلیل، صدق، توجیه |
justify |
توجیه کردن، توجهی کردن، دلیل آوردن، صدق کردن |
juxtapose |
پهلوی هم گذاشتن |
juxtaposition |
پهلوی هم گذاری، پهلوی هم نهادن، همجواری، کنار هم قرار دادن |
k |
یازدهمین حرف الفبای انگلیسی |
k cycle |
k سیکل، k-دور |
k dimensional space |
فضای k بعدی |
k dimensional subspace |
زیرفضای k بعدی |
k fold |
مکرر مرتبه k |
k group |
k-گروه |
k permutation |
k-جایگشت |
k ply permutations |
تبدیلات انتقال پذیر k گانه |
k ply transitive group |
گروه انتقال پذیر k گانه |
k regular |
k-منتظم |
k sample problem |
مساله -kنمونه گیری |
k transitive permutation |
گروه k-ترایا جایگشتی |
k variate normal distribution |
k توزیع نرمال متغیره |
kappa |
کاپا، حرف دهم الفبای یونانی |
karnaugh map |
نقشه کارنو |
karush kuhn tucher conditions duality |
دوگانی شرایط کروش-کان-تاکر |
keep accounts |
حساب های دایمی |
keep in |
ذخیره شده |
keep in mind |
به خاطر داشتن، یادآور شدن |
keep track of |
مورد توجه قرار دادن، پردازش کردن، پی گیری و دنبال کردن |
keeping in mind |
با در نظر گرفتن |
kelvin functions |
تابع های کلوین |
Kepler laws |
قانون های کپلر |
kerf |
شکاف، پهنای برش، شکاف برش، خار |
kernel |
هسته، شالوده، مغز، کرنل |
kernel function |
تابع هسته |
kernel of a homomorphism |
هسته هم ریختی |
kernel of a transformation |
هسته یک تبدیل |
kernel of an integral equation |
هسته معادله انتگرالی |
kernel of an integral transform |
هسته تبدیل انتگرالی |
kernel of linear mapping |
هسته نگاشت خطی |
kev |
کلید، خار، دکمه، واحد انرژی مساوی هزار الکترون ولت |
key |
زبانه، کلید، خار، دکمه، میله اتصال |
key board |
صفحه کلید، صفحه کلیدی، تخته کلید، صفحه شستی ها، مجموعه شستی ها |
key dirve taper nose |
دماغه مخروطی خارخور |
key hole type die |
قالب سوراخ کلیدی |
key industry |
صنعت کلیدی، صنعت عمده، صنعت اساسی، صنعت پایه ای، صنایع ماشین سازی، صنایع مادر |
key job |
شغل مهم، شغل کلیدی، شغل اصلی، شغل حساس، شغل عمده |
key man |
عضو حساس، عضو مؤثر |
key operation |
عمل کلیدی |
key personnel |
کادر مؤثر، کادر اصلی، کادر حساس، پرسنل حساس |
key punch |
کلید منگنه، منگنه کلیدی، دکمه منگنه |
key resource |
منابع کلیدی |
key variable |
متغیر کلیدی |
keyboard |
صفحه کلید |
keying |
قطع متناوب، جازدن، قطع و وصل کردن، درگیر کردن، زخمی کردن |
keyseat rule |
خط کش مخصوص جاخار |
keyway |
جاخار، شیار خار، جای خار |
Khayyam newton binomial |
دوجمله ای خیام-نیوتن |
khinchin theorem |
قضیه خینچین |
kick press |
پرس ضربه ای |
killed steel |
فولاد آرام، فولاد کشته |
killing differential equation |
معادله دیفرانسیل کیلینگ |
killing fire |
گرمای آرام کردن، بالاترین حد درجه حرارت |
Killing vector field |
میدان برداری کیلینگ |
kilo |
پیشوندی به معنی هزار |
kilogram |
کیلوگرم، هزار گرم |
kilometer |
کیلومتر، یک هزار متر |
kilometric |
کیلومتری |
kinematics |
سینماتیک، حرکت شناسی |
kinetic |
جنبشی |
kinetic energy |
انرژی جنبشی |
kinetic friction |
اصطکاک جنبشی |
kinetics |
علم اثر نیرو بر حرکت اجسام مادی، سینتیک، جنبش شناسی |
kink |
تاب، گره زدن، گره، گره خوردن، پیچ دار کردن |
kleen closure |
پوشش کلین، بستار کلین |
klein bottle |
بطری کلاین |
klein four group |
گروه چهارتایی کلاین، گروه چهار کلاین |
klein group |
گروه کلاین |
klein’s four group |
گروه چهار تائی کلاین |
knack |
مهارت، فن |
knapsack problem |
مسأله کوله پشتی، مسأله سبکی کوله بار |
kneading |
ورز دادن، ورز |
knee |
زانو، زانویی، مفصل |
knee type milling machine |
ماشین فرز زانویی |
kneecap |
کاسه زانو، کاسه زانویی |
knee joint |
مفصل زانو، مفصل زانویی |
knob |
گره، دستگیره گوی شکل، شستی، ضامن، تکمه، برآمدگی |
knock out pin |
میله بیرون انداز، میله پران |
knot |
گره دریایی، گره، واحد سرعت دریایی معادل با 6076.1 فوت در ساعت، واحد سرعت باد |
knot group |
گروه گرهی |
knot how |
دانش فنی، دانش و فن، مهارت، فوت و فن، لم، طرز کار |
knot theory |
نظریه گره |
knowing that |
با این فرض که، به شرطی که، با علم به این که |
knowledge |
دانش، اطلاعات، معرفت |
known |
معلوم، داده |
knurl |
کنگره دار، کنگره، آجدار، آجزنی، آج، مخطط |
Kolmogorov axiom |
اصل موضوع کولموگوروف |
Kolmogorov backward equation |
معادله پسرو کولموگوروف |
Kolmogorov equation |
معادله کولموگروف |
Kolmogorov forward equation |
معادله پیشرو کولموگوروف |
Kolmogorov inequalities |
نابرابری های کولموگوروف |
Kolmogorov Sinai invariant |
ناوردای کولموگوروف-سینایی، آنتروپی تبدیل |
Kolmogorov’s form of the law of large numbers |
قانون اعداد بزرگ به صورت کولموگوروف |
Kolmogorov’s form of the strong law of large numbers |
قانون قوی اعداد بزرگ به صورت کولموگوروف |
Kolmogorov’s inequality |
نامساوی کولموگوروف |
Kolmogorov’s system of axioms of probability |
دستگاه اصول کولموگوروف احتمال |
konig’s symbol |
نماد کونیگ |
Konigsberg bridges problem |
مسأله پل های کونیگسبرگ |
kotone |
ستون |
krein milman theorem |
قضیه کراین-میلمن |
Kronecker delta |
دلتای کرونکر |
kronecker index |
شاخص کرونکر |
Kronecker product |
حاصلضرب کرونکر |
kronecker set |
مجموعه کرونکر |
krull’s theorem |
قضیه کرول |
kruskal wallis test |
آزمون کروسکال-والیس |
kuhn’s modified gradient |
ضریب تعدیل کوهن |
kummer relation |
رابطه کومر |
kummer’s equation |
معادله کومر |
kummer’s test for convergence |
آزمون همگرائی کومر |
kuratowski graphs |
گراف های کوراتوفسکی |
Kuratowski space |
فضای کوراتوفسکی |
kurtosis |
کشیدگی، ستیغ، انحنا، پخی |
kurtosis coefficient |
ضریب کشیدگی |