كارآفرینی و سیاست های بازار كار
كارآفرینی و سیاست های بازار كار – ایران ترجمه – Irantarjomeh
مقالات ترجمه شده آماده گروه حسابداری
مقالات ترجمه شده آماده کل گروه های دانشگاهی
مقالات رایگان
مطالعه 20 الی 100% رایگان مقالات ترجمه شده
1- قابلیت مطالعه رایگان 20 الی 100 درصدی مقالات
2- قابلیت سفارش فایل های این ترجمه با قیمتی مناسب
مشتمل بر 3 فایل:
pdf انگیسی و فارسی مقاله همراه با msword فارسی --
تذکر: برای استفاده گسترده تر کاربران گرامی از مقالات آماده ترجمه شده، قیمت خرید این مقالات بسیار کمتر از قیمت سفارش ترجمه می باشد.
چگونگی سفارش
الف – پرداخت وجه بحساب وب سایت ایران ترجمه (
شماره حساب)
ب- اطلاع جزئیات به ایمیل
irantarjomeh@gmail.com
شامل: مبلغ پرداختی – شماره فیش / ارجاع و تاریخ پرداخت – مقاله مورد نظر --
مقالات آماده سفارش داده شده عرفا در زمان اندک یا حداکثر ظرف مدت چند ساعت به ایمیل شما ارسال خواهند شد. در صورت نیاز فوری از طریق اس ام اس اطلاع دهید.

شماره
|
16
|
کد مقاله
|
ACC16
|
مترجم
|
گروه مترجمین ایران ترجمه – irantarjomeh
|
نام فارسی
|
كارآفرینی و سیاست های بازار كار
|
نام انگلیسی
|
Entrepreneurship and Labor Market Policies
|
تعداد صفحه به فارسی
|
94
|
تعداد صفحه به انگلیسی
|
50
|
کلمات کلیدی به فارسی
|
كارآفرینی، انتخاب شغلی، عدم اشتغال، جستجو و انطباق، مالیات حقوق، مالیات شغلی، حداقل دستمزد، مزیتهای عدم اشتغال، ایجاد شغل
|
کلمات کلیدی به انگلیسی
|
Factor productivity; Returns to scale; Technological change
|
مرجع به فارسی
|
دپارتمان اقتصاد، دانشگاه ویكتوریا، كانادا
|
مرجع به انگلیسی
|
entrepreneurship, occupational choice, unemployment, search and matching, wage tax, business tax, minimum wage, unemployment benefits, job-creation
|
قیمت به تومان
|
28000
|
سال
|
2007
|
کشور
|
كانادا
|
كارآفرینی و سیاستهای بازار كار
Entrepreneurship
and Labor Market Policies
Alok Kumar¤
Herbert J. Schuetze¤¤
March, 2007
Department of Economics, University of Victoria, Victoria, British Columbia, Canada
چكیده
این مطالعه تاثیرات بازار كار و سیاستهای مرتبط با آن بر روی كارآفرینی، در چارچوب یك توازن كلی دینامیكی، را مورد بررسی قرار میدهد. برخلاف مطالعات تئوریكی قبلی، كه یك محیط رقابتی كامل را متصور میشد، ما در مدل خود حساسیتهای مرتبط با بازار كار را مطرح مینمائیم. اضافه نمودن مسائل مربوط به عدم اشتغال كه از فرآیندهای درونزاد نشات میگیرند موجب شده است تا امر آنالیز مكانیزمهایی كه به وسیله آن سیاستهای بازار كار بر روی كارآفرینی تاثیر میگذارد براحتی محقق گردد. بر خلاف پیشبینیهای مدلهای رقابتی، ما درمییابیم كه بصورت میانگین كارآفرینان در مقایسه با كاركنان حقوق بگیر دارای درآمد پایدار كمتری میباشند. از اینرو، نسبت به تشریح یكی از پازلها یا معماهای كلیدی كه در مقوله تجربی مشخص شده است اقدام میكنیم. ما همچنین درمییابیم كه به هنگامی كه مالیاتهای شغلی و حقوقی دارای تاثیرات یكسانی در مدلهای رقابتی میباشند، حداقل دستمزد به هنگامی كه حساسیتهای بازار كار در نظر گرفته میشود دارای تاثیر منفی خواهد بود. داشتن میزان دستمزد حداقل بیشتر باعث كاهش كارآفرینی میشود، كه این امر سازگار با شواهد تجربی میباشد. مدل ما همچنین نشاندهنده آن است كه مزیتهای بیشتر مرتبط با عدم اشتغال، تاثیراتی كه مطالعات مدلهای قبلی قادر به آنالیز آنها نبودهاند، دارای تاثیر منفی بر روی كارآفرینی میباشد. در نهایت نشان داده میشود كه قاعده هوزیز دارای كارایی كافی نمیباشد.
كلمات كلیدی: كارآفرینی، انتخاب شغلی، عدم اشتغال، جستجو و انطباق، مالیات حقوق، مالیات شغلی، حداقل دستمزد، مزیتهای عدم اشتغال، ایجاد شغل
1– مقدمه
علاقه رو به رشدی به كارآفرینی از سوی سیاستگذاران در اطراف جهان وجود دارد و بر این اساس آنها عقیده دارند كه فعالیت كارآفرینی به عنوان یكی از مبانی اولیه در تسریع رشد اقتصادی و توسعه، نوآوریهای فنی و استفاده كارا از منابع و رفاه مطرح میباشد. البته حقیقتا این موضوع مدنظر میباشد كه كارآفرینان نقش اساسی را در بوجود آوردن و مدیریت شركتها و مشاغل بعهده دارند. با توجه به اهمیت كارآفرینی، میتوان اینگونه عنوان داشت كه یك مقوله تئوریكی و عملی بزرگ، به منظور مشخص نمودن فاكتورهایی كه تعیین كننده سطح كارآفرینی در یك اقتصاد میباشد، بوجود آمده است.
تحقیقات تئوریكی قبلی یكسری از راهكارهای محتمل، شامل نقشهای چنین مواردی در ریسك، مالیات، عدم اطاعت از قوانین مالیاتی، محدویتهای نقدینگی و سرمایههای انسانی را مورد بررسی قرار داده است. یكی از فاكتورهای اساسی كه بوسیله این مقاله به بوته فراموشی سپرده شده است نقش سیاستهای بازار كار و موسسات ( نظیر مزیتهای عدم اشتغال و دستمزد حداقل) در تشكیل و توسعه كارآفرینی است. این موضوع علیرغم شواهد تجربی میباشد كه براساس آنها چنین سیاستها وموسساتی بصورت قابل توجهی به روی كارآفرینی تاثیر میگذارند. براستی، اغلب مطالعات تئوریكی، یك محیط رقابتی كامل را متصور میشوند كه در آن اشتغال بر پایه دستمزد معرفی كننده یك سطح حقوقی شناخته شده و قطعی میباشد كه در آن عدم اشتغال وجود ندارد. بر این اساس، كاركنان به سادگی انتخابی را بین داشتن اشتغال با حقوق و كارآفرینی (یا خود اشتغالی) برمیگزینند. از اینرو، حوزه اندكی برای سیاستهای بازار كار در جهت تاثیرگذاری بر روی سرعت كارآفرینی به جای میماند.
توسعه مدلی كه بتواند حساسیتهای بازار كار را بحساب آورد بعنوان یك مرحله مهم اولیه مطرح است. مرحلهای كه بسمت فهم مكانیزمهایی رهنمون میشود كه به وسیله آنها سیاستهای بازار كار و موسسات مربوطه بر روی كارآفرینی تاثیر میگذارند. بر این اساس، این نگرش كه عدم اشتغال و عدم وجود اشتغال بر پایه دستمزد بر روی سطح كار آفرینی تاثیر میگذارد از طریق مقوله تجربی جاری مورد پشتیبانی قرار میگیرد. در حالی كه ذات دقیق این ارتباط هنوز روشن نمیباشد، تعدادی از مطالعات انجام شده ارتباطی را بین مجموعهای از موارد عدم اشتغال و نرخ كارآفرینی نشان دادهاند. شاید آشكارترین شواهد مربوطه از مطالعاتی نشات گرفته باشند كه جریانهای مرتبط با بازار كار را مورد بررسی قرار میدهند. این مطالعات چنین اذعان میدارند كه سرعت جریان از عدم اشتغال به سمت خود اشتغالی به میزان قابل توجهی بالاتر از موارد مرتبط با حركت از اشتغال دارای حقوق و دستمزد بسمت خود اشتغالی میباشد. مدلهای موجود كارآفرینی نیز همچنین بصورت ذاتی حالت استاتیك را داشته و قابلیت تشخیص بین توده و متغیرهای جریان را ندارند. بر این اساس آنها برای آنالیز رفتار نرخهای گذرا بین خود اشتغالی و دیگر حالتهای بازار كار، و همچنین فاكتورهایی كه بر روی آنها تاثیرگذار میباشند، چندان مناسب نمیباشند.
مقاله جاری نسبت به بر طرف كردن كمبودهای صدر الاشاره از طریق توسعه یك مدل توازن عمومی دینامیك كارآفرینی اقدام نموده و در آن موارد مرتبط با عدم اشتغال را بحساب میآورد. بصورت ویژه، مدل مطرح شده ما موارد ذیل را در زمینه بازار كار بحساب خواهد آورد: كارآفرینی( خود اشتغالی)، اشتغال حقوقبگیری و عدم اشتغال. در این مدل، مسئله عدم اشتغال بصورت درونزاد بواسطه حساسیتهای تحقیقات و انطباقهای مرتبط بوجود میآید. مدلهای جستجو و انطباق بصورت گستردهای جهت آنالیز موارد مرتبط با بازار كار به كار گرفته شدهاند. در چنین مدلهایی فرصتهایی جهت ارتقای تجارت در بازار كار بصورت تصادفی بوجود آمده و این فرصتها منوط به تلاش- جستجوی شركتها و كاركنان آنها، استراتژیهای به كار گرفته شده، استراتژیهای پذیرفته شده كاری كاركنان وهمچنین مواردی همچون شانس و اقبال میباشد.
در این مدل توسعه یافته، عوامل انتخاب شده در هر وهله زمانی یا كارآفرینان میباشند و یا كارگران. كارگران در این مبحث یا بصورت استخدام دستمزدی یا حقوقبگیری میباشند و یا آنكه بدون استخدام. كارآفرینانی كه خواستار استخدام كارگران میباشند میبایست نسبت به بوجود آوردن فرصتهای خالی كار یا فضاهای كاری اقدام نموده و بر این اساس به جستجوی كارگران و كارمندان مورد نیاز خود بپردازند. بطور مشابه كارگرانی كه تمایل به یافتن كار دارند نیز میبایست نسبت به جستجوی مشاغل مدنظر و راههای شغلی مناسب و موقعیتهای خالی یا احراز نشده خود اقدام نمایند. بر این اساس كارگران جویای كار و كارآفرینان مربوطه در یك سیستم بصورت هماهنگ مجتمع گردیده و با یك بازده ثابت در تابع انطباق مورد مقیاس و درجهبندی قرار میگیرند. با توجه به موارد فوق، میزان دستمزد از طریق انطباقهای بین كارگر و كارآفرین مشخص میگردد.
در مدل مبنا، تمركز ما بر روی آنالیز حالات گذار بین كارآفرینی و عدم اشتغال میباشد. بر این اساس مدل ما را میتوان بعنوان یك مدل شغلی یا كارآفرینی كوچك در نظر گرفت. ما به دلایل چندی بر روی این حالتهای گذار تمركز مینماییم. در ابتدا، همانگونه كه قبلا ذكر شد، بر اساس شواهد تجربی احتمال خوداشتغالی در افرادی كه دارای هیچگونه شغلی نمیباشند، در مقابل كارگران حقوقبگیر، بیشتر میباشد. ایوانز و لایتون(1989) گزارش نمودند كه احتمال خود اشتغالی افرادی كه دارای اشتغال خاصی در ایالات متحده نمیباشند دو برابر افرادی است كه دارای اشتغال میباشند. آنها همچنین دریافتند كه افرادی كه دارای دستمزدهای اندكی میباشند، یا دارای حجم معاملاتی شغلی اندكی هستند و یا آنكه از حالتهای عدم اشتغال طولانی و مكرر رنج میبرند به میزان دو برابر از دیگر گروهها قابلیت خود اشتغالی را دارا میباشند. در وهله دوم، مدلهای كنونی بر جریان داخلی- خارجی بین كارآفرینی و اشتغال حقوقبگیری متمركز بوده ولی این مضمون را برای كارآفرینی و عدم اشتغال به بوته فراموشی سپردهاند. ما در مدل خود نگاه آشكاری را بر روی نقاط بسیار مهم و فراموش شده و مولفههای قابل توجه كارآفرینی خواهیم انداخت. در نهایت، بر این اساس نسبت به تمایز آشكار دیدگاه ارائه شده از سوی ما و مكانیزمهایی كه از مدلهای جاری سرچشمه میگیرند اقدام مینماییم. پس از آنالیز مدل مبنایی، مدل خود را تعمیم داده و بر این اساس نسبت به مشاركت در زمینه حالات گذار بین كارآفرینی و اشتغال دارای دستمزد اقدام مینماییم. بر این اساس نشان میدهیم كه نتایج ما دارای پیشرفت قابل ملاحظه و گستردهای بوده است.
بقیه این مقوله به شرح ذیل سازماندهی میشود. در بخش 2 تا 5 نسبت به توسعه و آنالیز مدل پایه اقدام مینماییم. در بخش 2 محیط مدنظر را تشریح خواهیم كرد. در بخش 3 نسبت به انجام تجزیه و تحلیل تصمیمگیریهای بهینه كارآفرینان و كارگران اقدام خواهیم نمود. در بخش 4 حضور و یكپارچگی حالت متاوزن ثابت را اثبات نموده و نسبت به بررسی خصیصههای اصلی آن اقدام میكنیم. این رویه از طریق آنالیز تاثیرات مالیاتها و سیاستهای بازار كار دنبال میشود. در بخش 6 نیز نسبت به تجزیه و تحلیل چندین مورد از پیامدهای خارجی مدل خط مبنا اقدام مینماییم. در بخش 7 كارآیی ویژگیهای مدل خود را به بحث میگذاریم. در بخش 8 ما نسبت به تست شاخصهای مدل خود اقدام خواهیم نمود، این رویه به وسیله پیامدها و نقطه نظرات نتیجهگیری همراه دنبال خواهد شد. كلیه اثباتها نیز در ضمیمه عرضه میگردند.
2- محیط
برای شروع این مبحث، ما تنها جریانهای ورودی و خروجی بین كارآفرینی و عدم اشتغال و بین عدم اشتغال و حقوقبگیری را مورد توجه قرار میدهیم. در بخش6، ما نسبت به گسترش مدل خود اقدام میكنیم تا آنكه جریان ورودی و خروجی بین كارآفرینی و اشتغال بر مبنای حقوقبگیری میسر شود.
زمان بعنوان یك عامل گسسته مدنظر میباشد. یك بازار كار، شامل واحدی از برآورد افراد یكسان پیش روی كه بطور نامحدود زندگی میكنند، را در نظر بگیرید. این اشخاص با نرخ معمولی r آینده را پیشبینی مینمایند. آنها ریسكپذیر نبوده و بر این اساس در هر دوره زمانی اقدام به انتخاب كارآفرینی (خود اشتغالی) و یا كارمندی (حقوقبگیری) مینمایند. هیچ فردی در یك برهه از زمان نمیتواند هم كارآفرین باشد و هم كارمند. فرضیه افراد ریسكناپذیر این اجازه را به ما میدهد تا بصورت آشكار نسبت به بررسی خصیصههای تاثیرات مستقیم سیاستهای عمومی بر روی كارآفرینی در یك بازار كار ناقص اقدام نماییم. بر این اساس، توجه به انتخاب شغلی بعنوان یك متغیر گسسته به جای متغیر پیوسته در این مقوله بعنوان یك مبحث استاندارد مطرح میباشد (كنبر1981).
3- تصمیمات بهینه
ما در ابتدا به تشرح انتخابهای بهینه كارآفرینان و سپس كارگران میپردازیم.
1-3 كارآفرینان
حقوق پرداختی به یك كارمند بوسیله فرد كارآفرین در زمان tبا wt و تعداد واریانسهای بوجود آمده توسط را در نظر بگیرید. بنابراین درآمدهای مالیات شغلی شبكه كارآفرین در زمان tبصورت خواهد بود. بر این اساس عملگر پیشبینی بصورت شرطی بر روی زمان اطلاعات t همانند اختصاص مییابد.
یك كارآفرین نسبت به پذیرش استراتژی پذیرش انطباقی اقدام نموده و یك توالی سطوح اشتغال، nt+1 ، و واریانسها،، را میپذیرد تا آنكه درآمدهای طولانی مدت مورد انتظار خود را افزایش دهد ( و یا آنكه نسبت به افزایش سود میان زمانی خود اقدام نماید(. تابع ارزش برای یك كارآفرین درزمان t ، به وسیله معادله زیر مشخص میگردد:
2-3 كارگران
یك كارگر به منظور به حداكثر رسانی درآمد دوره حیات مورد انتظار خود نسبت به پذیرش شغل یا استراتژیهای پذیرش انطباقی اقدام میكند، همانگونه كه توسط سختی بازار كار،q، و همچنین استراتژیهای كارآفرینان و دیگر كارگران مشخص شده است. اجازه دهید تا و بعنوان توابع ارزش كارگان بیكار و كارگران دارای حقوق به ترتیب در یك حالت ثابت باشند. بنابراین و براساس معادله ذیل مشخص میگردد:
3-3 تعیین دستمزد
انطباق بین كارگر بیكار و پست خالی بوجود آورنده یك موقعیت اضافی یا مازاد میباشد. این موقعیت اضافه انطباقی بصورت خواهد بود. بر این اساس ما در نظر میگیریم كه چنین موقعیت، این مازاد بین كارآفرین وكارگر در انطباق با معادله انفرادی Nash تقسیم میگردد. بر این اساس اجازه دهید تا بعنوان قدرت معامله یك كارآفرین مطرح باشد. بنابراین حقوق بصورت ذیل حل میشود:
4- موازنه
در حالت ثابت جریان خروجی از جریان ورودی، به هر حالت و وضعیت، به میزان مساوی خواهند بود. بنابراین از معادله 5-2 استنباط میكنیم كه:
1-4 وجود موازنه
معادله 5-3، 13-3 و 2-4 الی 5-4 نشاندهنده آن است كه سطوح پستهای خالی، دستمزد، سود، اشتغال حقوقبگیری، عدم اشتغال و كارآفرینان بعنوان توابع دو متغیر درونی میباشند: سختی بازار كار، q میانگین اندازه شركتn. به هنگامی كه ما نسبت به تعریف مقادیر موازنه این دو متغیر اقدام میكنیم، قادر خواهیم بود تا نسبت به استنتاج دیگر متغیرهای درونی نیز اقدام كنیم.
2-4 دیفرانسیل درآمد
در حالت موازنه، صادق میباشد. به عبارت دیگر، درآمدهای دوره حیات مورد انتظار كاركنان حقوقبگیر به میزان خاصی بیشتر از درآمد دوران حیات مورد انتظار یك كارآفرین (یا یك فرد خود اشتغال)میباشد. برای فهم این مطلب، به معادله 8-3 و 9-3 توجه كنید كه در بر دارنده نكات ذیل میباشند:
5-5. تاثیرات سیاستهای عمومی
1-5. مالیاتها
ما در ابتدا تاثیرات شغلی و مالیاتهای حقوق را مورد بررسی قرار میدهیم. این دو نوع مالیات بر روی متغیرهای موازنه بواسطه تاثیرات آنها بر روی منحنی شركت اثر میگذارند ( به معادله 4-8 مراجعه شود). تاثیرات این دو نوع مالیات در تناسب زیر خلاصه شده است. موارد اثبات نیز در ضمیمه ذكر گردیدهاند.
2-5 مزیتهای عدم اشتغال
مزیت عدم اشتغال، b ، هم بر روی ایجاد شغل و هم بر روی منحنیهای اندازه- شركت تاثیرگذار است. یك b دارای میزان بالاتر باعث تغییر منحنی ایجاد شغل بسمت پایین و چپ میشود، در حالی كه این مورد باعث میشود تا منحنی اندازه شركت بسمت پایین و راست سوق نماید. با این وجود، از آنجاییكه میباشد ( همانطور كه در ضمیمه نشان داده شده است)، این مورد منجر میشود تا منحنی اندازه شركت بیش از منحنی ایجاد شغل تغییر نماید. از اینرو، سختی بازار كار دارای افت شده و میانگین اندازه شركت افزایش مییابد. بر این اساس اینگونه درك میشود كه مزیت عدم اشتغال بالاتر بصورت مستقیم باعث افزایش عدم اشتغال میشود.
3-5 دستمزد حداقل
به منظور آنالیز تاثیرات دستمزد حداقل، wm ، ما در نظر میگیریم كه این مورد بیشتر از دستمزد موازنه ارائه شده در معادله 14-3 میباشد. با توجه به معادله دستمزد حداقل الزامی، شرایط ایجاد شغل بصورت ذیل تغییر مییابد:
4-5 ارتباط با مقوله تجربی
مدل جاری بوجود آورنده یكسری از فرضیههای قابل تست درباره ارتباط بین سیاستهای مختلف بررسی شده و نرخ كارآفرینی میباشد. به هنگامی كه تعدادی از مطالعات تجربی موجود به بررسی این موضوع میپردازند كه چگونه سیاست مالیاتی بر روی كارآفرینی در یك حوزه تاثیر میگذارد، مطالعات اندكی نیز تاثیرات تغییرات در طرحهای بیمه عدم اشتغال و سیاستهای دستمزد حداقل را مورد كنكاش و بررسی قرار دادهاند.
6-6. الحاقات
در این بخش ما نسبت به بررسی چندین مورد از الحاقات مدل خود اقدام میكنیم.
1-6 جریانهای بیرونی از كارآفرینی بسمت اشتغال حقوقبگیری
در این مدل، تابع ارزش كارگران استخدام شده بیشتر از تابع ارزش كارآفرینان در موازنه،، میباشد. از اینرو كارآفرینان دارای انگیزه جهت جستجوی اشتغال حقوقبگیری هستند. در این بخش، ما نسبت به گسترش مدل خود اقدام نموده تا آنكه اجازه جستجوی شغلی را به وسیله كارآفرینان بدهیم. بر این اساس تصور میشود كه با احتمال، یك كارآفرین میتواند نسبت به دریافت پیشنهاد شغلی اقدام نماید. از آنجایی كه كارآفرین نسبت به پذیرش این پیشنهاد شغلی اقدام نموده و كارگران استخدام شده بوسیله این كارآفرین كار خود را از دست میدهند. از اینرو، كارگران استخدام شده میتوانند به دو دلیل اشتغال خود را از دست دهند: شوكهای غیر عادی برونزاد و كارآفرینان كه یك پیشنهاد شغلی را دریافت میدارند. اجازه دهید بعنوان كسری از كارگران بیكار مطرح باشد كه در هر دوره به كارآفرینی روی میآورند.
2-6 جریانهای ورودی و خروجی بین كارآفرینی و عدم اشتغال
همانگونه كه قبلا ذكر گردید، هیچگونه جریان ورودی وخروجی بین كارآفرینی و عدم اشتغال در هر دوره در مدل خط مبنا وجود ندارد. چنین جریانهای ورودی و خروجی را میتوان به آسانی معرفی نمود. در نظر بگیرید كه در هر كسری از دوره زمانی كارآفرینان شوك منفی i.i.dرا دریافت میدارند (بواسطه تغییر در تكنولوژی، سلیقه یا توانایی)، كه خود باعث میشود تا منفعتهای مورد انتظار از كارآفرینی كمتر از منفعتهای مرتبط با یك كارگر، ، معرفی گردد (بر این اساس میتوان تصور نمود كه منفعت یك كارآفرین كه بوسیله یك شوك منفی بدان ضربه وارد آمده است تبدیل به میگردد). در این حالت، هر دوره تعداد نفر از كارآفرینان بیكاری یا عدم اشتغال را انتخاب مینمایند. این امر همچنین موكد آن است كه تعداد كاركنان استخدام شده بواسطه بستن شركتها كار خود را از دست خواهند داد. از اینرو، یك كارگر مستخدم ممكن است با احتمال، ، كار خود را از دست دهد.
3-6 تاثیرات مالیاتها و دستمزد حداقل در یك بازار كار رقابتی
در بازار كار رقابتی، یك كارآفرین نسبت به استخدام كاركنان تا سطحی اقدام میكند كه در آن محصول كار مساوی با دستمزدها باشد.
7- كارآیی
در این بخش ما نسبت به استنتاج تخصیصهای بهینه اجتماعی اقدام نموده و آن را، به هنگامی كه هیچگونه مالیات و دستمزد حداقلی وجود ندارد، با تخصیصهای بازاری مقایسه مینماییم. بر این اساس، یك برنامهریز اجتماعی مجموع توابع ارزش كارآفرینان و كارگران را افزایش میدهد. در نظر بگیرید كه این برنامه ریز اجتماعی با حساسیتهای بازار كار، مشابه با آنچه نمایندگان مختلف بازار با آن درست به گریبان هستند، آشنایی دارد. بواسطه فرضیه ریسك- ناپذیری، این مشكل مساوی با به حداكثر رسانی خروجی شبكه میان-گذرا میباشد كه شامل خروجی مرتبط با عدماشتغال است. بر این اساس مشكل برنامهریز بصورت ذیل خواهد بود:
8- نتایج تجربی
این بخش بعدا اضافه خواهد شد.
9. نتیجهگیری
در این مقاله ما نسبت به توسعه تئوری كارآفرینی در یك چارچوب مرتبط با جستجو و انطباق اقدام نمودیم. در این مدل، كارآفرینان كمتر از كارگران حقوقبگیر كسب درآمد میكنند. ما دریافتیم كه مالیات شغلی پایین و مالیات دستمزد بالا سطح كارآفرینی را ارتقا میدهد. همچنین مزیتهای بیشتر مرتبط با عدم اشتغال و دستمزد حداقل باعث كاهش سطح كارآفرینی میگردد. این نتایج سازگار با یافتههای تجربی میباشد.
ما موارد مربوطه را با مطرح نمودن برخی از مقولههای تحقیقات بعدی مورد بررسی و نتیجهگیری قرار میدهیم. در این مقوله اینگونه تصور شده است كه افراد تمایلی به ریسكپذیری ندارند. این فرضیه به ما اجازه داد تا بصورت كامل نقش حساسیتها را در تاثیر سطح كارآفرینی مورد بررسی قرار دهیم. ریسكپذیری بعنوان یكی از ویژگیهای مهم كارآفرینی مطرح میباشد. تعاملات بین اجتناب از ریسكپذیری و حساسیتها در بازار كار در حال حاضر تحت بررسی میباشند. ما همچنین خواستار تحقیق در زمینه دیفرانسیل درآمدها بین كارآفرینان یا كارگران حقوقبگیر میباشیم.
ضمیمه: اثباتها
…